مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

آخرین مطالب

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

قصد دارم به بخش دوم و پایانی کتاب جهان در پوست گردو اشاره کنم:

«مطابق نسبیت عام جهان با دما و چگالی بینهایت در مهبانگ تشکیل شده است. در یک صدم ثانیه بعد از مهبانگ دما 100 میلیارد درجه بوده است. در سه دقیقه بعدی با خنک شدن جهان تا حدود یک میلیارد درجه، پروتون ها و نوترون ها شروع به ترکیب شدن کردند تا هسته های هلیم و هیدروژن و سایر عناصر سبک تشکیل شوند. اما عناصر سنگین تری که ما از آنها ساخته شده ایم مانند کربن و اکسیژن میلیارد ها سال بعد و از سوختن هلیم در مرکز ستارگان شکل گرفته است. . در ستارگان بزرگ واکنش همجوشی اتفاق می افتد. در نتیجه این واکنش هیدروژن می سوزد به هلیوم تبدیل می شود و همچنین نور به فضا تابانده می شود. حرارت تولید شده از این فرآیند فشاری تولید می کند که از ستاره در مقابل جاذبه خودش محافظت می کند. سوخت هیدروژن ستارگان سرانجام بعد از مدتی- چند صد میلیون سال بعد- به اتمام می رسد و آنها با بحران مواجه می شوند. این ستارگان می توانند هلیوم را بسوزانند و به عناصر سنگین تری مانند اکسیژن و کربن تبدیل شوند ولی این واکنش ها انرژی زیادی را تولید نمی کند. بنایراین فشار حرارتی که از آنها در مقابل جاذبه محافظت می کرد از بین می رود و در نتیجه به تدریج کوچک می شوند. پس آنها مچاله شده و اندازه شان به صفر و چگالی شان به بی نهایت میل می کند.

اولین بحث در مورد سیاه چاله ها در سال 1783 توسط جان میچل چنین مطرح شد: اگر ذره ای مانند گلوله توپ را رو به بالا پرتاب کنیم جاذبه زمین صعود آن را بعد از مدتی متوقف کرده و سرانجام باعث سقوط گلوله می گردد. اما اگر سرعت اولیه پرتاب بیش از یک سرعت بحرانی به نام سرعت گریز باشد آنگاه جاذبه توانایی توقف ذره را نخواهد داشت. سرعت گریز زمین حدود 12 کیلومتر بر ثانیه است و در خورشید 618 کیلومتر بر ثانیه است. هر دوی این سرعت ها در مقایسه با سرعت نور یعنی 300 هزار کیلومتر بر ثانیه بسیار اندک هستند بنابراین نور بدون هیچ مشکلی از زمین و خورشید دور شود. اما میچل استدلال کرد که ممکن است ستارگانی بسیار بزرگتر از خورشید وجود داشته باشند که سرعت گریز آنها بیشتر از سرعت نور باشد آنگاه  نور قدرت خروج از این ستارگان را نخواهد داشت. زیرا جاذبه این ستارگان، اجازه خروج نور را نمی دهد. میچل این ستاره ها را ستاره های تاریک خواند و اکنون ما آنها را سیاهچاله می نامیم. البته اینشتین به وجود سیاه چاله ها اعتقادی نداشت.

اصطلاح سیاه چاله نخستین بار از سوی فیزیکدان آمریکایی جان آرچیبالد ویلر (1911-2008) پیشنهاد شد حال سوال این است که اگر نوری از سیاه چاله خارج نمی شود چگونه می توان پی به وجود آنها برد. پاسخ این است که سیاه چاله هنوز بر اجسام پیرامونی گرانش جاذبه ای اعمال می کند. بنابراین یکی از راه های جستجوی سیاه چاله جستجوی ماده ای است که به دور شی عظیم و فشرده شده ای که قابل رویت نیست می چرخد.

سفر در زمان

 فیزیک دانان باید بتوانند بدون آنکه مورد تمسخر قرار  گیرند آزادانه در مورد سفر در زمان بحث کنند. حتی اگر مشخص شود سفر در زمان ناممکن است درک علت ناممکنی آن بسیار مهم است. کیپ تورن برنده جایزه نوبل فیزیک- اولین دانشمند واقعی است که این شهامت را داشت که در مورد سفر در زمان به منزله امکانی عملی بحث کند.

برای ساخت ماشین زمان متناهی باید انرژی منفی داشته باشیم. در نظریه کلاسیک چگالی انرژی همواره مثبت است. بنابراین امکان سفر در زمان غیر ممکن است ولی در  نظریه کوانتوم سفر در زمان در مقیاس میکروسکوپی ممکن است اما این کار برای اهداف علمی تخیلی فایده چندانی ندارد.

کورت گودل (1906-1978) ریاضی دان برجسته اتریشی و پایه گذار قضیه ناتمامی گودل نشان داد که مسائلی وجود دارندکه با هیج مجموعه ای از قوانین قابل حل نیستند. قضیه گودل محدویت های بنیادینی بر ریاضیات اعمال کرد و ضربه ای هولناک بر جامعه علمی وارد کرد  زیرا این باور متداول که ریاضیات نظامی منسجم و کامل است که بر پایه بنیاد منطقی واحدی بنا شده است را از میان برد. به عقیده هاووکینگ از قضیه گودل می توان دریافت که حتی پیچیده ترین قضایای فیزیک ناکامل هستند. 

در هیچ زمانی در حدود ده هزار سالی که از آخرین عصر یخبندان می گذرد، نوع بشر در چنین وضعیتی از دانش پایدار نبوده است. رشد جمعیت جهان به عنوان معیاری از توانایی فناورانه در کنار مصرف الکتریسیته و مقالات علمی می باشد. نرخ رشد جمعیت حدود 9/1 درصد می باشد یعنی هر چهل سال جمعیت جهان دو برابر می شود. اگر رشد جمعیت و مصرف الکتریسیته با نرخ فعلی ادامه یابد، تا سال 2600 مردم جهان تنها می توانند بصورت ایستاده کنار هم روی زمین جا شوند و میزان مصرف الکتریسیته به قدری خواهد بود که زمین از گرما سرخ می شود.

مسلم است که نرخ رشد فعلی جمعیت تا ابد نمی تواند ادامه یابد. پس چه رخ خواهد داد؟ یکی از احتمالات این است که فاجعه ای مانند جنگ هسته ای به کلی ما را نابود خواهد کرد. گفتاری طنز وجود دارد که دلیل اینکه فرازمینی ها با ما تماس نگرفته اند این است که وقتی تمدنی به سطح توسعه ی ما برسد، ناپایدار می شود و با دستان خودش نابود می شود.

هر نوع حیات بیگانه ای احتمالا در مرحله ای بسیار ابتدایی تر یا بسیار پیشرفته تر خواهد بود. همچنین شاید نژادی پیشرفته در خارج از زمین وجود داشته باشد که از وجود ما آگاه است ولی ما را بسیار پست می داند که لایق توجه باشیم. آیا هیچ یک از ما به حشرات یا کرم های خاکی که زیر پای ما له می شوند توجه کرده ایم. یک توضیح منطقی این است که احتمال ایجاد حیات در سیارات دیگر یا ایجاد آن به شکلی هوشمند بسیار اندک است.

بسیاری از مردم- همچون من- معتقد به ممنوعیت مهندسی ژنتیک انسان ها هستند، اما به احتمال زیاد نمی توانیم مانع از آن شویم. سرانجام کسی در جایی انسان های پیشرفته طراحی خواهد کرد مگر آنکه نظم جهانی استبدادی بر ما حاکم شود. بدیهی است که خلق انسان های پیشرفته برای انسان های غیر پیشرفته مشکلات اجتماعی سیاسی زیادی ایجاد خواهد کرد. اگر نوع بشر بخواهد با دنیای اطرافش که روز به روز پیچیده تر می شود مقابله کند و با چالش های جدیدی مانند سفر فضایی مواجه شود باید به نوعی کیفیات ذهنی و فیزیکی اش را بهبود بخشد. به علاوه اگر قرار باشد سیستم های زیستی از سیستم های الکترونیکی پیشی گیرند- طبق قانون مور هر 18 ماه سرعت و پیچیدگی کامپیوترها دو برابر می شود-  انسان باید بتواند پیچیدگی اش را افزایش دهد. احتمالا لازمه سفر در فضا و رفتن به ورای منظومه شمسی، یا انسان های مهندسی ژنتیکی اند و یا کاوشگرهای بدون سرنشینی که با کامپیوتر کنترل می شوند.

از نظر زیستی حد هوش انسان با اندازه مغز وی که از مجرای زایمان عبور می کند, تعیین می شود. اما من انتظار دارم که در بازه صد سال آینده بتوانیم بچه ها را در خارج از بدن انسان پرورش دهیم تا این محدودیت از میان برود. بنابراین پرورش جنین انسان خارج از بدن انسان مغز بزرگتر و هوش بیشتر را ممکن می سازد.

مشخص نیست که هوش ارزش چندانی برای بقا داشته باشد و اگر این هوش موجب شود که جنگ هسته ای راه بیاندازیم و از صحنه روزگار محو شویم باکتری ها( ی بدون هوش ) پس از ما به حیات خود ادامه می دهند. بنابراین در هنگام کاوش کهکشان ممکن است اشکال بدوی حیات را بیابیم، ولی به احتمال زیاد موجوداتی شبیه به خودمان را نخواهیم یافت.»

  • مهرزاد نوشاد