مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

آخرین مطالب

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

رمان کوری

یکی از کتاب هایی که از نمایشگاه کتاب امسال خریدم چاپ بیست و سوم رمان کوری اثری از نویسنده شهیر پرتقالی ژوزه ساراماگو با ترجمه خانم مینو مشیری بود. ژوزه ساراماگو در سال 1998 برنده جایزه نوبل ادبیات نیز شده است و بعد از آن بود که کتاب هایش از اقبال بیشتری در ایران برخوردار شد. ساراماگو رمان کوری را در سال 1995 منتشر کرده است.

ساراماگو متولد سال 1922 در شمال لیسبون است و اولین کتابش را بنام کشور گناه در سال 1947 به چاپ رساند ولی عدم موفقیتش در جلب رضایت ناشران برای چاپ کتاب دومش باعث شد که رمان نویسی را کنار بگذارد تا اینکه در سال 1982 با کتاب بالتازار و بلموندا و ترجمه آن به انگلیسی در سال 1988 به شهرت رسید. در سال 1992 وزیر کشور پرتقال به علت آنچه نظرات ضد مذهبی وی خواند نام وی را از لیست نامزدهای جایزه ادبی اروپا حذف کرد. پس از آن وی به همراه همسر اسپانیا یی اش تا آخر عمر یعنی سال 2010 ساکن اسپانیا شد.

آنچنان که در پشت کتاب رمان کوری با ترجمه مینو مشیری نوشته شده, این رمان مورد تحسین محافل مختلفی قرار گرفته است از جمله:

آبزروز: یک رمان شگفت انگیز

تایمز: یادآور آثار مارکز

ایندپندنت: یک رمان جسورانه

محمود دولت آبادی: یک رمان سهمگین

دکتر عزت الله فولادوند- روزنامه همشهری: ترجمه کتاب خوب است و مشخص است که مترجم به زبان انگلیسی احاطه دارد.

سبک ساراماگو بگونه ایست که شخصیت های داستانش را به نام ذکر نمی کند مثلا یکی را دکتر, یکی را زن دکتر, یکی دختری که عینک به چشم می زند, پیرمردی که چشم بند می بندد. همچنین به قول مترجم "نقطه گذاری متن ساراماگو متعارف نیست" و از علائم سجاوندی فقط نقطه و ویرگول را استفاده می کند و مثلا از علامت سوال یا گیومه مطلقاً استفاده نمی کند. گفتگوهای شخصیت های داستان را در جملاتی بسیار طولانی پشت سرهم می چیند و مشخص نمی کند که جمله متعلق به کدام شخصیت داستان است.

کتاب را خواندم.کتاب کمی خسته کننده بود و جاهایی روایت داستان مبهم می شد و این ابهام معلوم نبود از اصل کتاب بوده است و یا از ترجمه. ولی روی هم رفته خوب بود.

داستان از یک چهارراه شروع می شه که راننده ای ناگهان نابینا می شه. یک کوری سفید که انگار همه چیز مقابل دیدگان سفید شود. به چشم پزشک مراجعه می کند ولی معاینه پزشک هیچ مشکلی را مشخص نمی کند. فردا همسر مرد و دکتر هم نابینا می شوند. دولت چونکه این نوع کوری را مسری تشخیص می دهد تصمیم می گیرد که تمام بیماران را به یک آسایشگاه متروکه منتقل و قرنطینه کند. همسر دکتر هم خود را به کوری میزند تا همراه و کمک شوهرش باشد و به آسایشگاه می رود. به بیماران گفته می شود فقط خودشان داخل آسایشگاه هستند و در صورت بیماری و مشکلی برای هر یک از بیماران انتظار هیچ گونه کمکی را نباید داشته باشند و غذا هم هر روز پشت در برایشان قرار داده می شود. بعد از مدتها به علت آتش سوزی, آسایشگاه و تعدادی از بیماران می سوزند. دکتر و همسرش و مردی که اول کور شد و همسرش, پیرمرد چشم بند به چشم و دختر عینکی و پسرک لوچ از آتش سوزی جان سالم به در می برند و وقتی به بیرون می روند متوجه می شوند که همه کور شده اند. همه جا و همه کس غوطه ور در کثافت شده اند و قحطی و گرسنگی شدیدی حاکم شده است. در این بین فقط زن دکتر می بیند. در جایی زن دکتر جمله زیبایی می گوید:" تنها وضعیت وحشتناک تر از کوری این است که تنها فرد بینای جمع باشی" و در جایی دیگر می گوید: " به نوعی من هم کورم, کوری شما هم مرا کور کرده است, شاید اگر عده زیادی در بین ما قادر به دیدن بودند من هم بهتر می توانستم ببینم. من هرچه بیشتر می گذرد, کمتر می بینم, ولو اینکه بینایی ام را از دست ندهم, بیشتر و بیشتر کور می شوم چون کسی نیست که مرا ببیند"

در نهایت افراد یک به یک بینا می شوند و مشخص هم نمی شود چرا زن دکتر کور نمی شود.

هنگام خواندن داستان با خودم فکر می کردم چقدر بینایی انسان ها عامل مهمی است و چقدر جامعه ی نابینا مهوع و وحشتناک می تونه باشه و تا چه حد رذایل اخلاقی می تونه تنزل کنه.

همانطوری که در مقدمه مترجم از قول نویسنده گفته میشه :" این کوری واقعی نیست. تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسان ها عقل داریم ولی عاقلانه رفتار نمی کنیم"

و شاید برآیند کتاب در جمله آخر کتاب از زبان زن دکتر جاری می شه. جایی که می گه:" بنظرم ما کور نشدیم, ما کور هستیم, چشم داریم اما نمی بینیم, کورهایی که می توانیم ببینیم, اما نمی بینیم."


  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

فلسفه کار

مجموعه کتاب های تجربه و هنر زندگی کتاب هایی از انتشارات گمان هستند که تحت سرپرستی و سرویراستاری آقای خشایار دیهمی انجام می شوند و کتاب هایی هستند که با دیدی فلسفی به جنبه های مختلف زندگی می پردازند.

فلسفه کار هم یکی از این مجموعه کتاب هاست که نگاهی فلسفی به کار و اهمیت کار در زندگی انسان می پردازد. بهتر است که در ابتدا اشاره ای به معرفی خشایار دیهمی از این کتاب، داشته باشم و بعد به خود کتاب بپردازم:

« فلسفه در همه کشورها و فرهنگ ها واژه ای پر ابهت و دارای دافعه است و کتاب های فلسفه نیز معمولا در قفسه ها در جایی قرار می گیرند که متناسب با این ابهتشان باشد و کمتر کتابخوان عادی به سراغ این کتاب ها می رود.

کلاً فیلسوفان به دو دسته کلی تقسیم بندی می شوند: فیلسوفان هنر زندگی و فیلسوفان نظری سیستماتیک. فیلسوفان دسته اول همان راه سقراط را در پیش گرفتند یعنی طرح سوال هایی که به زندگی مربوط می شود و پاسخ به آنها راه زندگی هر کس را معین می کند. اما عده بیشتری در دسته دوم قرار گرفتند و به بحث های کلی و انتزاعی پیچیده پرداختند و اوج آن پدید آمدن فلسفه تحلیلی بود.

آثار اندیشمندان دسته اول بسیار شبیه نوشته های ادیبان و شاعران است و به همین دلیل دسته دوم که دارای نفوذ بیشتری نیز هستند اینان را نه فیلسوف بله همان شاعر و ادیب قلمداد می کنند. در مقابل، فیلسوفان دسته هنر زندگی نیز فیلسوفان نظری سیستماتیک را افرادی گمراه می خوانند که فلسفه را از وظیفه اصلی اش که همان هرچه بهتر کردن زندگی است دور می کنند. افرادی نظیر مونتنی، پاسکال، شوپنهاور،کیرگگور، امرسون و کلا اگزیستانسیالیست ها در زمره گروه اول جای می گیرند و افرادی نظیر کانت، روسو و هیوم در دسته دوم جای می گیرند.»

حال می پردازم به کتاب فلسفه کار نوشته لارس اسوندسن فیلسوف نروژی و ترجمه فرزانه سالمی. ترجمه کتاب خوب بود و محتوی کتاب نیز اگر کمی با حوصله خوانده شود مفید و گیراست. البته باید اشاره کنم که فحوای کتاب در کشورهای غربی می چرخد و هنگام مطالعه کتاب دانستن این موضوع شاید مهم باشد. کتاب های اسونسن به 22 زبان دنیا ترجمه شده اند.

«جان لاک معتقد به حداقل سه ساعت کار بدنی برای اهل اندیشه بود و معتقد بود که علاوه بر اندیشه باید جسم را هم به کار گرفت.

عجیب است که اغلب افراد فکر می کنند که اوضاع کار بدتر از گذشته است و کار بیش از اندازه ی ما، در نهایت ما را از پای می اندازد و به مرگ زودرس منتهی می کند. در حالی که در گذشته مردم مجبور به ساعات کار طولانی بودند بطوری که احتمالاً کار امروز ما را پاره وقت به شمار بیاورند. هدف قانون کار 1833 در کارخانه های انگلیس کاهش ساعت کار برای بزرگسالان و کودکان بود. در این قانون برای کارگران بالای 13 سال روزانه 12 ساعت و برای کودکان 9 تا 13 ساله هم روزانه 9 ساعت کار تصویب شده بود وضعیتی که در روزگار ما جنون آمیز محسوب می شود.

این دیدگاه منفی به کار را شاید بتوان ریشه در معنی لغوی کار دانست مثلاً در یونانی، کلمه ponos معنای اندوه را می دهد و کلمه آلمانی arbeit معنای سختی و فلاکت را می دهد. کلمه عبری avodah نیز مانند eved معنای برده را می دهد. کلمه لاتین labor به اعمال شاقه اشاره دارد. کلمه فرانسوی travail از ریشه لاتین tripalium مشتق شده است که ابزاری است از سه تکه چوب برای شکنجه.

در وصف کار می توان گفت که کار می تواند با دستمزد یا بی دستمزد، سرگرم کننده یا کسالت بار، آزادگی بخش یا شبه بردگی باشد. کار برای بعضی ها نفرین است و برای بعضی موهبت و برای بسیاری از ما ملغمه ای از هردو.

کار یکی از همگانی ترین ویژگی های زندگی بشر است. حتی افراد پولداری که نیازی به کار کردن ندارند باز معمولاً کار می کنند.

ظاهراً کار برای شکل گیری برداشت ما از هویتمان ضروری است. اگر شخصی را در یک مهمانی ملاقات کنیم و دریابیم که وی یک روانشناس، نوازنده، آتش نشان یا بانکدار است، مسلماً برداشتمان از وی بر اساس شغل ولی حالت خواهد گرفت. بنابراین ما از روی شغل افراد استنباط می کنیم که آنها چه جور آدمی هستند گرچه معمولا چنین استنباط هایی اشتباه از آب در می آیند. کاری که ما هر روز انجام می دهیم بر دیدگاه کلی ما به گیتی و خودمان تاثیر می گذارد. هیچ کس نمی تواند هویت شغلی اش را در سر کار جا بگذارد و آن را تا حدی وارد زندگی اش نکند.

از دوران باستان تا عصر ظهور پروتستان ها کار نفرینی بی معنا قلمداد می شد. از نظر افلاطون و ارسطو خود کار کردن کسر شان بود و حتی معتقد بودند که روح را فاسد می کند. با ظهور فرهنگ مسیحی در قرون وسطا، فلسفه کار تغییر کرد. در فرهنگ مسیحی، کار نتیجه رانده شدن آدم و حوا از باغ عدن است. این وضعیت در دوران جنبش اصلاحات پروتستانی بکلی تغییر کرد. این جنبش از کار به عنوان چیزی مثبت یاد می کرد. از نظر راهب و اصلاحگر کلیسا در قرن شانزدهم، مارتین لوتر، بهترین راه خدمت به خدا این بود که خودت را وقف حرفه ات کنی و وظیفه دینی هر کسی است که شغلی انتخاب کند که بیشترین درآمد را برایش حاصل کند. عجیب است که پروتستانیسم به نیروی اصلی در گسترش سرمایه داری بدل شد در حالی که مشخصه اصلی مسیحیت بیزاری شدید از پول بوده است. نرخ اشتغال در کشورهایی که اکثریت با پروتستان هاست شش درصد بیشتر از کشورهایی است که اکثریت با سایر مذاهب است.

امانوئل کانت معتقد بود که کار به زندگی ما محتوا می بخشد ولی شاید کمی در اشتباه بوده باشد چونکه آن نیاز حیاتی، نه کار بلکه نیاز به معناست. برخی از شغل ها نسبت به بقیه قابلیت بیشتری برای معنا بخشی دارند.

برای آدام اسمیت فیلسوف و اقتصاددان، رفاه تهی دستان دغدغه اصلی بود. او نوشته است که جامعه ای که اکثریت مردم آن فقیر باشند نمی تواند شکوفا و نیکبخت باشد.

شواهد محکمی درباره فواید کار برای سلامتی انسان در دست است از جمله تحقیقی که توسط دانشمندان انگلیسی در سال 2006 انتشار یافت نشان می دهد که کار در مجموع برای سلامتی روحی و جسمی مفید است. بیکاری در کنار بیماری های سخت و طلاق یکی از عوامل موثر است که بیشترین تاثیر منفی بر احساس خوشبختی را دارد. البته کار بیش از حد نیز تاثیر منفی بر سلامتی دارد و ویرانگر است.

در کنار کار انسان به تفریح نیز نیاز دارد، البته اینکه چه فعالیتی کار محسوب می شود و چه فعالیتی تفریح ممکن است محل اختلاف باشد. اگر فعالیتی ورزشی برای ما تفریح محسوب می شود برای ورزشکاران حرفه ای این فعالیت یک کار تلقی خواهد شد. اگر من یک قفسه کتاب می سازم این یک فعالیت تفریحی است ولی همین برای نجار یک کار محسوب می شود. این روزها چنان تفریح پر دردسر شده است که اغلب برگشتن به سرکار، تعطیلات واقعی به نظر می رسد. شاید علت عمده اینکه بسیاری از مردم امروزه از خستگی و فرسودگی و غیره شکایت دارند سخت بودن کارشان نیست، بلکه سخت بودن تفریحاتشان است.

تحقیقی در سال 1996 در دانمارک انجام شده است که در آن از بسیاری از مردم پرسیده شد که آیا کار برایشان پر اهمیت تر است یا فراعت و یا هر دو به یک اندازه برایشان رضایت بخش تر است. ده درصد از پاسخ دهندگان کار را انتخاب کردند. سیزده درصد فراغت و اکثریت یعنی 77 درصد هر دو را انتخاب کردند. در نظر اکثریت احتمالا این نظر غالب بوده است که برخورداری از یکی بدون داشتن دیگری باعث می شود که ارزش همان اولی نیز پایین بیاید، حال آنکه برخورداری از هر دو باعث بالا رفتن ارزش هر دو می شود.

در تقسیم بندی مهارت های هر شخص، یکی مهارت های نرم هستند، همان هایی که اشاره به نوع شخصیت فرد دارند مانند اینکه آیا اجتماعی هستند یا اهل مشارکت و غیره. دیگری مهارت های سخت هستند که همان مهارت های فنی می باشند. یک دلیل اینکه امروزه مهارت های نرم چنین پر اهمیت شده اند این است که نیاز به کار گروهی بیشتر شده است.

فرض کنید از بین این دو حالت می توانستیم یکی را انتخاب کنیم:

*)      شما سالانه 35 هزار دلار درآمد دارید و درآمد سالانه دیگران 45 هزار دلار است.

**)      شما سالانه 25 هزار دلار درآمد دارید و درآمد سالانه دیگران 20 هزار دلار است.

پاسخ بسیاری گزینه دو خواهد بود چون عاملی که به نظر فاکتور رضایت بخشی محسوب می گردد، درآمد نسبی است نه درآمد مطلق.

نهاد بردگی در مجموع در دوران باستان پذیرفته شده بود. یونانی ها و رومی ها معمولا با برده ها رفتاری انسانی داشتند، دست کم در قیاس با بلای هولناکی که بعدها برده داران اروپایی و آمریکایی بر سر برده های آفریقایی آوردند.

به قول آدام اسمیت" از تجربه تمام اعصار و ملل به این نتیجه رسیده ام که کاری که انسان های آزاد انجام می دهند در نهایت ارزان تر از کاری در می آید که برده ها می کنند."

بعد از جنگ جهانی دوم سطح بهره وری به شدت افزایش یافته است و از دو برابر هم بیشتر شده است یعنی در واقع ما می توانیم با نصف کاری که مردمان 50 سال پیش انجام می دادند سطح رفاه بیشتری را دارا باشیم.

بسیاری از ملکه ها و پادشاهان روزگاران قدیم اگر دوران ما را درک می کردند به سطح ثروت مادی شما حسرت می ورزیدند. اما از دیدگاه شما مسلما چنین نیست چونکه این سطح زندگی برای شما عادی شده است.

این باور که تکنولوژی های کاهنده ی کار منجر به بیکاری خواهند شد شاید در وهله اول منطقی به نظر برسد ولی در واقع یک سفسطه است. زیرا تکنولوژی های کاهنده کار عملا باعث افزایش بهره وری و در نتیجه کاهش قیمت تمام شده کالا می گردد و در نتیجه افزایش تقاضا برای کالا. افزایش تقاضا برای کالا نیز منجر به بیکاری نخواهد شد. در کل شغل هایی که تکنولوژی باعث از بین رفتنشان می شوند جایشان را به شغل هایی حتی بیشتر داده اند که تازه ایجاد شده اند.»


  • مهرزاد نوشاد