مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

بایگانی
  • ۰
  • ۰

سبک بازگشت

امروز می خواهم اشاره ای به سبک بازگشت در ادبیات از کتاب « ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما»  داشته باشم:

سبک هندی به علت اغراق و زیاده روی شاعران، کم کم چنان شد که درک آن حتی برای اهل فن نیز دشوار شد تا چه رسد به خوانندگان عادی؛ به این دلیل واکنشی برانگیخته شد و گروهی از شاعران با این سبک به مخالفت برخواستند. این جنبش با توجه به اینکه حد کمال هنری را در دیوان شاعران بزرگ در دوره های گذشته می دیدند مدعی اند که باید به اصول آن شاعران بازگشت و در کتاب های ادبی مکتب بازگشت نام گرفت و مقارن با دوره پس از صفویه می باشد.

جنبش بازگشت را نمی توان مکتب نام نهاد چرا که به هیچ وجه چیز جدیدی عرضه نکرد بلکه سیری قهقرایی به گذشته بود.

شعر فارسی دوران زندیه و قاجاریه چنان است که اگر از زبان فارسی زدوده شود چیزی از دست نمی رود زیرا نسخه اصلی آن در دیوان شاعرانی چون سعدی، منوچهری، عنصری و امیر معزی قابل دریافت بود.

از جمله شاعران این دوره می توان به هاتف اصفهانی، قاآنی شیرازی، یغمای جندقی، وصال شیرازی، محمود خان صبا و در اواخر این دوره دو چهره برجسته قائم مقام فراهانی و فتح اله خان شیبانی اشاره کرد.

تنها شاعر دوره قاجار که شخصیتی ممتاز از دیگران دارد قاآنی شیرازی است. معاصرانش او را از جمله بزرگ ترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی می دانستند. وی توانست در زمینه قالب شعر فارسی دگرگونی محدودی پدید آورد. ظاهراً قاآنی زبان فرانسوی را نیز می دانست. وی کتابی به تقلید از گلستان سعدی به نام پریشان دارد.

شاعر دیگری که در کنار قاآنی سزاوار یادآوری است یغمای جندقی است و شاید بتوان او را واپسین طنز پرداز بزرگ در تاریخ شعر کلاسیک فارسی محسوب کرد. طنز یغما اصولا بر پایه کلمات و اصطلاحات رکیک و هرزه بنا شده است متضمن اشاراتی به انحرافات جنسی است و از این حیث ادامه شعر شاعرانی از جمله سوزنی سمرقندی است.

قائم مقام فراهانی با تخلص ثنائی- در عرصه سیاست از جمله وزیران سرافراز و فداکار ایران در اعصار اخیر بوده است و بر اثر دسیسه رقیبان سیاسی به دستور محمد شاه در باغ نگارستان خفه اش کردند. از زمان گلستان سعدی تاکنون ما نثری به زیبایی منشات قائم مقام نداشته ایم. در آفاق شعر نیز باید قائم مقام را نخستین بارقه اصلاح محسوب کرد.

ایرج میرزا مشهورترین اثر خود، عارفنامه را به پیروی از جلایرنامه قائم مقام سروده است.

پس از قائم مقام فتح اله شیبانی در شعر مقامی مهم دارد.

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

امروز مجدداً می خواهم اشاره ای کنم به کتاب « ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما» ونگاهی به سبک وقوع و سبک هندی داشته باشم:

سبک وقوع

شاعران دریافتند که در فاصله حافظ تا جامی شعر فارسی کاری جز تکرار نکرده است و  شاعران جز شرح و بازگویی سروده های پیشینیان کاری نمی کردند. هدف سبک وقوع چنین گزارش شده است: باید شعر به زندگی روزانه نزدیک گردد و از عشق عام و معشوق عام و هرچه مطلق است روی برگردانیم. شاعران مشهور این سبک بیشتر تحت تاثیر عشق خاکی و مادی بودند و گاهی عشق در شعر این دوره جنبه انحرافی می یابد.

شاعران برجسته این سبک عبارتند از : وحشی بافقی، محتشم کاشانی، لسانی شیرازی

سبک هندی

مکتب وقوع در حوزه محدود غزل گامی به پیش بود اما نکته این است که نوآوری ادبی باید در تمام عناصر شعر ( احساس و عاطفه ، صور و خیال، زبان و موسیقی شعر ) آغاز شود و به قالبی ویژه همچون غزل محدود نباشد و به قالب های دیگر شعری نیز تسری یابد؛ کوشش هایی از این دست در سبک هندی به بار نشست.

چهره های برجسته این سبک عبارتند از : صائب تبریزی، حزین لاهیجی، بیدل دهلوی، غالب دهلوی، عرفی شیرازی، واعظ قزوینی.

در حقیقت سبک هندی شامل دو شاخه ایرانی و هندی است. صائب نماینده تمام عیار شاخه ایرانی و بیدل نماینده تمام عیار شاخه هندی است.

در شعر سبک هندی شعر با بیت مترادف است در حالی که در سایر سبک ها شعر یعنی غزل ، رباعی، قصیده، مثنوی و مانند اینها.

در شعر سبک هندی گاه در بیت نخست یک غزل اندیشه ای عرضه می گردد و بی درنگ در بیت بعدی نقض می شود. علت آنست که آنچه شاعران این عصر می خواهند چگونه گفت است نه چه گفتن.

دربار هند حامی عمده زبان و ادب فارسی بوده است. خدمتی که دربار هند به شعر و نثر فارسی بارها بیش از خدمتی است که دربار اصفهان به آن داشته است. صفویان به طور کلی به شعر و ادبیات بی توجه بودند.

برآمدن دودمان صفوی ( 905-1135 هجری قمری) را باید از جمله مهم  ترین رویداد های تاریخ چند هزار ساله ایران دانست. شاید حکومت صفوی بتواند بزرگ ترین حکومت ایرانی پس از اسلام به شمار آید. صفویان مذهب شیعه را که از روزگاران قدیم در ایران رایج بود و در برخی نقاط مذهب اکثریت بود رسمیت دادند.

شاه اسماعیل خود به ترکی شعر می گفت و دیوان شعری از وی نیز باقی مانده است.

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

اخیراَ کتاب « ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما» از استاد گرانقدر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی خواندم. کتابی خلاصه و پرمحتوا که نگاهی به پانصد سال اخیر ادبیات فارسی داشته است. البته کتاب سال ها پیش به زبان انگلیسی برای دانشجویان انگلیسی زبان نوشته شده است و در اواخر دهه هفتاد شمسی توسط استاد حجت الله اصیل به فارسی برگردان شده است و توسط نشر نی منتشر شده است.

محمدرضا شفیعی کدکنی  با تخلص م.سرشک در سال 1318 در خانواده ای اهل فضل در کدکن از توابع تربیت حیدریه در خراسان به دنیا آمد. وی هرگز به دبستان و دبیرستان نرفت و نزد پدر خود آ میرزا محمد و محمد تقی ادیب نیشابوری از نزدیکانش به فراگیری زبان و ادب عرب پرداخت. وی تا پایان مراحل خارج فقه را نزد سید محمد هادی میلانی خواند. از دانشگاه فردوسی مشهد مدرک کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی را گرفت و همچنین دکتری همین رشته را از دانشگاه تهران گرفت. از سال 1348 استاد دانشگاه تهران شده است. استاد بدیع الزمان فروزانفر در برگه استخدام وی نوشته بود: « احترامی است به فضیلت»

در ادامه به گزیده هایی از این کتاب اشاره می کنم:

چهره های استثنایی ادب فارسی عبارتند از: فردوسی، خیام، سنایی، عطار، مولوی، نظامی، خاقانی، سعدی و حافظ

آنان که جامی را خاتم الشعرا نامیده اند مرتکب اشتباهی بزرگ شده اند. شاید درست این باشد که چنین عبارتی را برای حافظ بکار ببریم چنانکه می گویند عصر زرین شعر فارسی با مرگ حافظ به سر آمد، چرا که بعد از حافظ هیچ شاعری هم تراز او پدید نیامده است. اما شاعران بسیاری داشته ایم که بزرگ تر از جامی بوده اند . با هر معیاری صائب بسیار بزرگ تر از جامی است و در روزگار ما بهار به هیچ رو مقامی فروتر از جامی ندارد.

نورالدین عبدالرحمان جامی ( 817- 898 هجری قمری) در جام خراسان به دنیا آمد و در هرات از دنیا رفت. او در هرات به مقام والای ادبی، دینی، عرفانی رسید. بی شک جامی در فضل و شمار آثار علمی در روزگار خود بی همتا بود.

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

در ستایش بطالت

اخیراً یه کتاب کوچکی از برتراند راسل خواندم با عنوان جالبی به نام« در ستایش بطالت» !!!

حدود یکسال تو کتابخانه داشتم و تو این مدت به نوعی در برابرش یه گاردی احساس می کردم و فکر می کردم نمی تونه زیاد جالب باشه. بالاخره برای اینکه حداقل یه کتابی از راسل خونده باشم نشستم خوندم. الان فکر می کنم نظرم در مورد این کتاب متفاوت با قبل شده و نکات قابل تاملی در کتاب وجود دارد.

این کتاب در اصل یک مقاله ای بوده از برتراند راسل فیلسوف بزرگ معاصر که در سال 1932 نوشته است. کتابی که من در اختیار دارم یک کتاب 36 صفحه ای از انتشارات نیلوفر با ترجمه ای خوب از محمدرضا خانی است.

حال بپردازم به آنچه که از کتاب دریافت کردم:

راسل معتقد است در عصر قبل از ورود ماشین آلات ساعت کاری مردم بسیار بیشتر از اکنون بود. در انگلستان ابتدای قرن 19 پانزده ساعت کار روزانه عادی بود. حال بعد از ورود ماشین آلات در زندگی اگر مردم با همان ساعات کاری قبل ادامه دهند نتیجه تولید بیشتر و پیشی گرفتن عرضه از تقاضا و در نهایت ورشکستگی برخی از کارآفرینان و بی کاری تعدادی از مردم خواهد بود. پیشنهاد راسل این است که اگر همه پایبند به چهار ساعت کار روزانه باشند هم عرضه و تقاضا در تعادل خواهد بود و هم بیکاری کاهش شدیدی خواهد داشت. با روند کنونی ساعت کاری ما باعث بیکاری عده ای می شویم چراکه با اضافه کاری تعدادی دیگر از مردم کار مورد نیاز انجام می شود.

وقتی با کاهش ساعات کاری سبب حذف بیکاری شویم آنگاه زندگی مردم تغییر خواهد کرد مردم نرم خوتر می شوند و جدال و جنگ افروزی نیز کاهش خواهد یافت.

 و اما جمله آخر راسل:

« تا به حال کوشیده ایم همان قدر پرکار و پر انرژی باشیم که در روزگار پیش از پیدایش ماشین آلات بودیم. از این حیث احمقانه رفتار کرده ایم ولی دلیلی ندارد که تا ابد همچنان احمقانه رفتار کنیم. »

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

امروز بخش نهایی از کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» را نقل می کنم که توصیه هایی از دانشمند بزرگ استیون هاکینگ به جوانان است:

چگونه می توانیم آینده را شکل دهیم؟

یک قرن پیش انیشتین انقلابی در درک ما از فضا و زمان و انرژی و ماده ایجاد کرد. هنوز چیزهایی پیدا می کنیم که به شکل اعجاب آوری پیش بینی های او را تایید می کند. وقتی به کلمه خلاقیت فکر می کنم فوراً به یاد انیشتین می افتم. عقاید خلاقانه او از کجا آمد . او ورای ظواهر را نگاه می کرد و ساختار زیر بنایی را می دید. جراتش را داشت که پیگیر عقایدی باشد که دیگران بی معنی می دانستند.

هنوز هم نیرومند ترین ویژگی ما تخیل است. برای اینکه یک ذهن بتواند توانایی های پنهان خود را به فعل تبدبل کند به جرقه ای نیاز دارد. جرقه ی پرسش و حیرت.

از دید من ما دو گزینه برای آینده پیش رو داریم: اول اکتشاف فضا به قصد یافتن سیارات جایگزین برای سکونت و دوم استفاده مثبت از هوش مصنوعی برای بهبود جهان خود.

دلیل دیگر برای سکونت در سیارات دیگر احتمال جنگ هسته ای است. ما اکنون توانایی فنی نابودی همه موجودات زنده بر روی زمین را داریم.

وقتی من در حال رشد بودم پذیرفتنی بود که بگوییم علاقه ای به علم نداریم و نمی دانیم که چرا باید دردسرش را تحمل کنیم. البته من معتقد به این نیستم که همه جوانان باید دانشمند شوند، اما جوانان باید با موضوعات علمی آشنا و راحت باشند؛ حالا هر شغلی می خواهند انتخاب کنند.

جهانی که گروه بسیار کوچک و برگزیده ای بتواند علوم و فناوری های پیشرفته و کاربردهای آن را بشناسند از نظر من جهان بسیار خطرناکی است.

به یاد داشته باشید هر قدر زندگی به نظر دشوار برسد همیشه کاری هست که بتوانید بکنید و در آن موفق باشید.

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

هوش مصنوعی

در ادامه اشاره هایم به کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ»، امروز بخش هایی دیگر از این کتاب که اشاره ای به هوش مصنوعی می کند نقل می کنم:

در سال 1947 ساعت آخرالزمان راه اندازی شد و زمان آن روی هفت دقیقه مانده به نیمه شب یعنی ساعت 12 تنظیم شد. در سال 2018 این ساعت به دو دقیقه مانده به ساعت 12 نیمه شب تغییر داده شده. البته این ساعت و حرکتش کاملاً نمادین است ولی من خودم را ملزم می دانم که بگویم همچون اخطاری از دانشمندان را باید جدی گرفت.

سرعت فعلی رشد جمعیت نمی تواند در هزاره بعدی نیز ادامه یابد . سال 2600 جمعیت به حدی می رسد که شانه هایمان مماس می شوند و مصرف برق باعث می شود زمین گداخته شود.

برخی افراد می گویند کامپیوترها هرگز نخواهند توانست خرد واقعی داشته باشند. ولی به نظر من اگر مولوکول های بسیار پیچیده بتوانند در بشر به نحوی عمل کنند که خردمند شوند پس مدارهای الکتریکی دارای همان پیچیدگی نیز خواهند توانست کاری کنند که کامپیوترها نیز خردمندانه رفتار کنند.

اگر تبعیت کامپیوترها از قانون مور ادامه یابد و حافظه آنها هر هجده ماه دو برابر شود ، نتیجه این می شود که حافظه آنها روزی از بشر پیشی خواهد گرفت. ممکن است با انفجاری از هوش مصنوعی مواجه شویم که نتیجه ماشین هایی باشند که هوش آنها همان قدر از ما بیشتر باشد که ما از حلزون ها. تصور ایده دستگاه های هوشمند به عنوان ایده ای علمی تخیلی اشتباه است اشتباهی که ممکن است بدترین اشتباه ما باشد.

من اطمینان دارم در اواخر همین قرن افرادی روش تغییر هوش و غرایزی مثل تهاجم را خواهند یافت. وقتی ابَر انسان ها ظاهر شوند مشکلات سیاسی عمده ای با افراد بهبود نیافته خواهند داشت. یعنی با افرادی که نمی توانند با آنها رقابت کنند. می توان فرض کرد منقرض شوند و یا اهمیت خود را از دست بدهند. اگر نژاد بشر بتواند خود را باز طراحی کند احتمالا قلمرو خود را توسعه خواهد داد و برای سکونت به سیارت و ستارگان دیگر خواهد رفت.

موفقیت در ایجاد هوش مصنوعی می تواند بزرگترین واقعه در تاریخ بشر باشد و متاسفانه ممکن است آخرین واقعه نیز باشد.

خطر راستین هوش مصنوعی بد خواهی آن نیست، بلکه عُرضه و توانایی زیاد آن است. هوش مصنوعی بسیار توانمند در رسیدن به اهدافش بسیار موفق خواهد بود و اگر این اهداف در جهت اهداف ما نباشد به دردسر خواهیم افتاد. شما احتمالا یک آدم بد ذات ضد مورچه نیستید که از سر بد جنسی مورچه له می کند.

محققان و سازندگان باید تضمین کنند که همه طرح های ربات ها دارای کلید قاتل باشد؛ یعنی کلیدی که با آن بتوان ربات را فوراً از کار انداخت.

وقتی آتش را اختراع کردیم به کرّات خرابکاری کردیم تا توانستیم ابزار اطفای حریق بسازیم. با فن آوری های قدرتمندی مانند هوش مصنوعی و انرژی هسته ای باید بجای تکرار رویکرد گذشته آینده نگر باشیم. شاید فرصت دومی نداشته باشیم.

در میان مدت هوش مصنوعی می تواند باعث رفاه و برابری عظیمی شود. تاثیر کوتاه مدت هوش مصنوعی وابسته به کسی است که مهار آن را بدست دارد ولی تاثیر دراز مدت آن وابسته به این است که اصولاً آیا قابل مهار باشد یا نه؟

 

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

در ادامه ی اشاره به قسمت هایی از کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ»،  می خواهم به بخش هایی از  این کتاب اشاره کنم که لزوم و امکان سفر و سکونت در جایی غیر از زمین را بررسی می کند:

آیا برای سکونت باید به فضا برویم؟

ترک نکردن زمین مانند این است که در بیابانی لم یزرع باشیم و سعی نکنیم فرار کنیم.

از جهاتی اوضاع به مانند اوضاع اروپای قبل از 1492 است. مردم بدون شک می توانستند بگویند که فرستادن کریستف کلمب به دنبال نخود سیاه هدر دادن پول است. اما تاثیر دنیای جدید تاثیری شگرف بر دنیای قدیم داشت.

آیا سفر در زمان ممکن است؟

نسبیت عام انقلاب فکری بود که شیوه اندیشیدن ما در مورد عالم را دگرگون ساخت.

طبق نظریه نسبیت چیزی نمی تواند سریعتر از نور حرکت کند، پس سفر رفت و برگشت به نزدیک ترین ستاره حدود هشت سال و به مرکز کهکشان پنجاه هزار سال طول خواهد کشید. اگر کسی بتواند سریعتر از نور حرکت کند می تواند به گذشته هم سفر کند. در این صورت افرادی که بر می گردند و گذشته را تغییر می دهند مشکل زا خواهند شد.

به نظر می رسد تنها راه رفتن از این سوی کهکشان به سوی دیگر در زمانی معقول این است که بتوانیم فضا- زمان را به قدری تغییر شکل دهیم که یک لوله کوچک یا کرم چاله تشکیل شود. این می تواند دو سوی کهکشان را به هم وصل کند و عملکردی شبیه میان بر داشته باشد تا بتواند با استفاده از آن به سوی دیگر بروید و برگردید و دوستانتان زنده بوده باشند. ولی اگر بتوانید طی چند هفته از یک سوی کهکشان به سوی دیگر بروید می توانید وارد کرم چاله دیگری شوید و از آن طریق برگردید و به زمان قبل از راه افتادنتان برگردید. برای ساخت کرم چاله لازم است فضا- زمان را به گونه ای معوج کرد که برعکس اعوجاج ناشی از ماده عادی باشد. چیزی که لازم داریم ماده ای است با جرم منفی و چگالی انرژی منفی. نظریه کوانتوم در کنار نسبیت عام انقلاب عظیم دیگری در تصویر ما از عالم ایجاد کرد. نظریه کوانتوم اجازه می دهد چگالی انرژی در برخی نقاط منفی باشد به شرطی که در نقاط دیگری مثبت باشد.

پس به نظر می رسد که امکان ساخت کرم چاله باشد. اگر چنین باشد انبوهی از سوالات به میان خواهند آمد:

یکی این که اگر در آینده سفر در زمان ممکن باشد چرا کسی از آن زمان به این زمان نیامده که روش آن را به ما یاد بدهد؟

دیگری اینکه اگر سفر کردید و به قبل از سفرتان برگشتید چگونه خواهد بود اگر سفینه مورد نظر را نابود کنید و یا پدر و مادرتان را بکشید؟

یک پاسخ به این سوال این می تواند باشد که اگر فضا زمان آن قدر معوج شود که بتوان به گذشته سفر کرد از این منظر نمی توانید سوار سفینه شوید تا به گذشته برگردید مگر اینکه قبلاً برگشته باشید و سکوی پرواز را نابود نکرده باشید.

خلاصه اینکه با درک فعلی ما نمی توان سفر فضاییِ سریع و سفر به گذشته را ناممکن دانست.

مکان های محتمل برای سکونت بشر در منظومه شمسی کجا می تواند باشد؟

بدیهی ترین مکان ماه است. نزدیک است و دسترسی به آن نسبتاً ساده است. اما در مقابل ماه کوچک است و جو ندارد و بر خلاف زمین میدان مغناطیسی برای دور راندن ذرات تشعشع خورشیدی ندارد. آب مایع هم ندارد. ماه می تواند پایگاهی برای صفر به باقی منظومه شمسی باشد.

هدف بعدی مریخ است. فاصله آن از خورشید یک و نیم برابر ماست در نتیجه نیمی از گرمایی که ما از خورشید دریافت می کنیم دریافت می کند. قبلا میدان مغناطیسی داشته ولی چهار و نیم میلیارد سال پیش آن را از دست داده و اکنون در مقابل تشعشات خورشیدی محافظی ندارد. این باعث شده که مریخ بیشتر جو خود را از دست بدهد و فشار اتمسفرش یک درصد جو زمین باشد.

عطارد و ناهید بیش از حد داغ هستند و مشتری و زحل نیز فاقد سطح جامد می باشند. قمرهای مریخ خیلی کوچک هستند و حسنی نسبت به خود مریخ ندارند. برخی از قمرهای مشتری و زحل ممکن است مناسب باشند.

اما سفر دلیرانه به خارج منظومه شمسی چه؟ در شعاع سی سال نوری از زمین حدود هزار ستاره وجود دارد. اگر یک درصد از این ستارگان دارای سیاره هایی با شرایط مشابه زمین باشند پس 10 جهان احتمالی داریم.

اما سفر بین ستاره ای با فن آوری کنونی کاملا غیر عملی است.

در حال حاضر جای دیگری برای رفتن نداریم ولی نژاد بشر نباید در دراز مدت همه داشته هایش را در یک سبد یا در یک سیاره بنهد.

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

سیاهچاله

امروز می خواهم به بخش هایی دیگر از کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» اشاره کنم که اشاره ای به مفهوم سیاهچاله دارد.

 

اول بار این جان میچل دانشمند بریتانیایی بود که به مفهومی به نام ستاره تاریک اشاره کرد. استدلالش این بود که اگر گلوله توپ را رو به بالا شلیک کنیم بعد از مدتی گرانش سرعتش را کم و در نهایت متوقف و رو به پایین می کند. ولی اگر سرعت رو به بالا بیش از مقدار خاصی به نام سرعت گریز باشد ، گرانش نیروی کافی برای برگرداندن گلوله توپ را نخواهد داشت. سرعت گریز از زمین 11 کیلومتر در ثانیه و از خورشید 617 کیلومتر بر ثانیه می باشد. پس نور بدون دردسر می تواند از زمین و خورشید بگریزد. حال ممکن است ستاره هایی بسیار بزرگتر از خورشید باشند که سرعت گریزشان بزرگتر از سرعت نور باشد در نتیجه نور توان خارج شدن از آنها را نخواهد داشت لذا قابل دیدن نیستند. میچل آن را ستاره تاریک نامید ما به آنها سیاهچاله می گوییم. بعد دانشمندان متوجه شدند که ستارگان بزرگ ممکن است در اثر نیروی گرانش در خود فرو بریزند. جان ویلر در سال 1967 عبارت سیاهچاله را بکار برد.

از بیرون نمی توانیم داخل سیاهچاله را ببینیم و تشخیص دهیم بلکه فقط می توانیم جرم، بار الکتریکی و اسپین آن را بدانیم. سیاهچاله حتماً حاوی اطلاعات زیادی است که از جهان بیرون پنهان مانده است اطلاعات، انرژی لازم دارد و مطابق فرمول معروف انیشتین        E= mc^2 حاوی جرم است. پس اگر در ناحیه ای از فضا اطلاعات بیش از حدی انباشته شود ناحیه فرو می پاشد و در هم فرو می ریزد.

یک سیاهچاله به اندازه کوه به حدی اشعه های ایکس و گاما می تواند ساطع کند که برای کل نیازهای زمین کافی باشد ولی نمی توان آن را در یک نیروگاه نگه داریم چون به مرکز زمین سقوط می کند. اگر همچو سیاهچاله ای داشته باشیم تنها راه نگه داشتنش قرار دادن آن در مدار زمین می باشد.

محاسبات من نشان پیش بینی می کرد که یک سیاهچاله همانند یک جسم معمولی داغ ذره و تشعشع خلق و ساطع می کند.

با گریز ذرات از سیاهچاله جرم چاله کم و  چاله کوچک می شود. این اتفاق سرعت ساطع شدن ذرات را افزایش می دهد. در نهایت همه جرمش را از دست می دهد و ناپدید می شود. خب بر سر تمامی ذرات و فضانوردان بد شانسی که داخل آن افتادند چه خواهد آمد؟ اگر واقعاً اطلاعات در سیاهچاله گم شود نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم. این گم شدن ظاهری اطلاعات که معمای اطلاعات نام دارد ذهن دانشمندان را در چهل سال اخیر مشغول کرده و هنوز یکی از بزرگترین معماهای حل نشده فیزیک نظری است.

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

امروز می خواهم به فرازهایی از کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» اشاره کنم که تحلیلی در مورد امکان حیات هوشمند دیگری در کیهان می کند

آیا در کیهان حیات هوشمند دیگری هم هست؟

تجربه روزمره نشان می دهد که اوضاع با گذر زمان آشفته تر و نامنظم تر می شود. این نکته قانون خودش را هم دارد. بنا بر قانون دوم ترمودینامیک مقدار کلی بی نظمی آنتروپی_ در گذر زمان همیشه رو به افزایش است.

نژاد بشر بیشتر رفتارش در تاریخ احمقانه بوده و کمکی به ادامه حیات این نژاد نمی کرده.

من فکر می کنم که ویروس های کامپیوتری را باید شکلی از حیات دانست. شاید این نکته که تنها نوع حیاتی که ما خلق کرده ایم موجودی صرفا مخرب است نکات زیادی را در مورد طبیعت بشر تداعی کند. خلق آیینه خود.

تخمین زده می شود که از هر پنج ستاره یکی سیاره ای شبیه به زمین داشته باشد که با حیات آنگونه که ما می شناسیم سازگار باشد.

در ده هزار سال تاریخ مکتوب بشری می توان تغییراتی مشهود در DNA بشر  و ناشی از تکامل زیستی دید.

مقدار کلی اطلاعات ژن های ما احتمالاً حدود یکصد میلیون بیت است. در مقابل یک کتاب جیبی می تواند دو میلیون بیت اطلاعات داشته باشد. پس یک فرد معادل تقریباً پنجاه جلد کتاب هری پاتر است. سرعت تکامل زیستی بشر حدود یک بیت در سال است.

من این حرف را که UFO ها سرنشین های فرا زمینی دارند قبول ندارم چون فکر می کنم هرگونه آمدن بیگانگان به زمین آشکارتر می بود و احتمالا بسیار ناخوش آیندتر.

چرا تابحال نیامده اند؟

شاید احتمال ظهور خلق الساعه حیات آنقدر کم است که زمین تنها سیاره در عالم قابل مشاهده است که این اتفاق در آن اتفاق افتاده باشد.

تکامل فرآیندی اتفاقی است که هوش صرفا یکی از بسیار نتایج ممکن در آن باشد. حتی مشخص نیست که هوش در دراز مدت برای بقا ارزشی داشته باشد. باکتری ها و دیگر موجودات تک یاخته ممکن است در صورتی که ما تمامی حیات روی زمین را از بین ببریم ، دوام بیاورند.

می توانیم انتظار داشته باشیم دیگر اشکال حیات در کهکشان را ببینیم ولی بعید است حیات هوشمندی ببینیم.

راه دیگری که می تواند مانع حیات هوشمند باشد برخورد شهاب سنگ یا ستاره دنباله دار با سیاره ای باشد. تصور می شود برخورد یک جسم نسبتاً کوچک با زمین عامل انقراض دایناسورها در 66 میلیون سال پیش بوده است. چند پستاندار کوچک و بدوی زنده ماندند. تصور می شود هر بیست میلیون سال یک همچین تصادمی رخ می دهد. شاید علت اینکه حیات در زمین به مرحله هوشمندی رسیده است این است که خوشبختانه در 66 میلیون سال گذشته تصادمی با زمین رخ نداده است.

اگر جای دیگری حیات هوشمندی وجود داشته باشد حتماً خیلی از ما دور است وگرنه تا بحال به ملاقات ما می آمدند. فکر کنم اگر می آمدند متوجه می شدیم.

من ترجیح می دهم که تصور کنم آن بیرون حیات هوشمند است ولی به ما محل نمی گذارند. ملاقات با تمدنی پیشرفته تر در مرحله کنونی ما می تواند شبیه ملاقات ساکنین اولیه قاره آمریکا با کریستف کلمب باشد. فکر نمی کنم از دید ایشان آن ملاقات مفید بوده باشد.

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

امروز می خواهم به بخش دیگری از کتاب ارزشمند « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» اشاره کنم:

 

تاریک بودن آسمان در شب نکته مهمی است نشان می دهد که در گذشته اتفاقی افتاده که ستارگان را در زمان معینی روشن کرده است. در این حالت نور ستاره های خیلی دور هنوز فرصت نداشته است که به ما برسد. در غیر اینصورت حتی در شب نیز باید آسمان کاملا روشن می بود.

با تحلیل نور کهکشان های دیگر مشخص گردید که کهکشان ها از ما دور می شوند و هرچه دورتر باشند با سرعت بیشتری در حال دور شدن هستند. یعنی عالم در حال انبساط است. کشف انبساط عالم یکی از انقلاب های بزرگ قرن بیستم بود. اگر کهکشان ها در حال دور شدن باشند پس در زمانی، بسیار به یکدیگر نزدیک بوده اند. با توجه به سرعت فعلی انبساط می توان تخمین زد که حدود 10 تا 15 میلیارد سال پیش ( شاید دقیق تر 13.8 میلیارد سال پیش) بسیار نزدیک بوده اند. به نظر می رسد عالم در آن زمان از یک نقطه( با چگالی بی نهایت) در فضا ایجاد شده است. در چنین نقطه ای نظریه نسبیت عام انیشتین کارایی ندارد چرا که نسبیت عام نظریه ای کلاسیک است و می پذیرد که سرعت و مکان هر ذره کاملا مشخص است. اما در اوایل قرم بیستم دانشمندانی همانند هایزنبرگ متوجه شدند که نمی توان اتفاقات در فواصل بسیار کوچک را به دقت محاسبه کرد. همان اصل عدم قطعیت هایزنبرگ که نشان داد که نمی توان هم سرعت و هم مکان یک ذره را پیش بینی کرد و هرچه یکی را دقیق تر محاسبه کنیم آنگاه محاسبه دیگری دارای دقت کمتری خواهد شد. انیشتین با این نظر که شانس بر عالم حاکم است به شدت مخالف بود و این جمله از وی معروف است که خدا تاس نمی اندازد ولی مشخص شد که اصل عدم قطعیت قابل انکار نمی باشد.

وقتی عالم بسیار بزرگ است تعداد دفعات تاس ریختن بسیار زیاد است و نتایج به شکلی است که می توان آن را پیش بینی کرد اما وقتی عالم خیلی کوچک است مانند لحظه مهبانگ تعداد دفعات تاس ریختن بسیار محدود است و اصل عدم قطعیت بسیار مهم می شود.

مطابق نظر لاپلاس- دانشمند فرانسوی- معروف به نظریه جبریت علمی اگر در یک لحظه مکان و سرعت تمامی ذرات عالم را بدانیم آنگاه می توانیم رفتار آنها را در آینده یا گذشته پیش بینی کنیم. به عبارتی آینده تحت شرایطی قابل پیش بینی است. جبریت علمی در سراسر قرن نوزدهم عقیده جزمی دانشمندان بود. اما مطابق اصل عدم قطعیت هایزنبرگ هرگاه بخواهیم مکان ذره ای را با دقت زیاد اندازه گیری کنیم دقت ما در اندازه گیری سرعت ذره کاهش می یابد و بالعکس و نشان داد که عدم قطعیت مکان ذره ضرب در عدم قطعیت سرعت ذره تقسیم بر دو برابر جرم ذره همواره بزرگتر از ثابتی به نام ثابت پلانک می باشد.

زمان آغاز مهبانگ حدود 13.8 میلیارد سال پیش بوده است. حدود 9 میلیارد سال بعد از مهبانگ یعنی 4.5 میلیارد سال قبل منظومه شمسی تشکیل شد. سنگواره هایی در شمال غربی استرالیا نشان می دهد که حدود 3.5 میلیارد سال قبل شکلی از حیات روی زمین وجود داشته است.

می توان برای عالم چندین تاریخچه ممکن در نظر گرفت هر کدام با احتمال خاص خود. این کار حاصل فعالیت های ریچارد فاینمن فیزیکدان آمریکایی بود. دانشمندان در تلاش اند تا نظریه نسبیت عام و نظر فاینمن در مورد تواریخ متعدد را با هم ترکیب کنند تا به نظریه ای واحد و کامل برسند تا هر آنچه در عالم اتفاق می افتد را توضیح دهد.

مطابق نظریه M جهان شامل 10 بعد به علاوه یک بعد زمانی است. هفت بعد از این ده بعد به شکلی بسیار کوچک جمع شده اند و سه بعد بزرگ باقی مانده اند. شاید عالم های دیگری هم وجود داشته باشند. نظریه M پیش بینی می کند تعداد بسیار زیادی عالم از هیچ خلق شده اند. ممکن است عالم های دیگری هم وجود داشته باشد ولی ما قادر به اکتشاف آنها نخواهیم بود.

رفتار آینده محتمل ترین تاریخچه های عالم چگونه خواهد بود؟

آن وابسته به مقدار ماده موجود در عالم دارد:

 اگر بیش از مقدار بحرانی خاصی باشد کشش گرانشی بین کهکشان ها سرعت انبساط را کم می کند. در نهایت کم کم  بسوی هم فرو خواهند ریخت و در فشردگی بزرگی همه به هم می رسند. این پایان تاریخ عالم خواهد بود. و اگر چگالی عالم کمتر از مقدار بحرانی باشد، گرانش آنقدر نیرو نخواهد داشت جلو دور شدن همیشگی کهکشان ها را بگبرد. تمامی ستارگان خاموش می شوند و عالم خالی تر و خالی تر می شود و سردتر وسردتر. باز هم همه چیز به پایان می رسد ولی به شکلی آرام تر. اما هنوز چند میلیارد سال فرصت داریم.

 

  • مهرزاد نوشاد