مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

  • ۰
  • ۰

امروز بخش نهایی از کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» را نقل می کنم که توصیه هایی از دانشمند بزرگ استیون هاکینگ به جوانان است:

چگونه می توانیم آینده را شکل دهیم؟

یک قرن پیش انیشتین انقلابی در درک ما از فضا و زمان و انرژی و ماده ایجاد کرد. هنوز چیزهایی پیدا می کنیم که به شکل اعجاب آوری پیش بینی های او را تایید می کند. وقتی به کلمه خلاقیت فکر می کنم فوراً به یاد انیشتین می افتم. عقاید خلاقانه او از کجا آمد . او ورای ظواهر را نگاه می کرد و ساختار زیر بنایی را می دید. جراتش را داشت که پیگیر عقایدی باشد که دیگران بی معنی می دانستند.

هنوز هم نیرومند ترین ویژگی ما تخیل است. برای اینکه یک ذهن بتواند توانایی های پنهان خود را به فعل تبدبل کند به جرقه ای نیاز دارد. جرقه ی پرسش و حیرت.

از دید من ما دو گزینه برای آینده پیش رو داریم: اول اکتشاف فضا به قصد یافتن سیارات جایگزین برای سکونت و دوم استفاده مثبت از هوش مصنوعی برای بهبود جهان خود.

دلیل دیگر برای سکونت در سیارات دیگر احتمال جنگ هسته ای است. ما اکنون توانایی فنی نابودی همه موجودات زنده بر روی زمین را داریم.

وقتی من در حال رشد بودم پذیرفتنی بود که بگوییم علاقه ای به علم نداریم و نمی دانیم که چرا باید دردسرش را تحمل کنیم. البته من معتقد به این نیستم که همه جوانان باید دانشمند شوند، اما جوانان باید با موضوعات علمی آشنا و راحت باشند؛ حالا هر شغلی می خواهند انتخاب کنند.

جهانی که گروه بسیار کوچک و برگزیده ای بتواند علوم و فناوری های پیشرفته و کاربردهای آن را بشناسند از نظر من جهان بسیار خطرناکی است.

به یاد داشته باشید هر قدر زندگی به نظر دشوار برسد همیشه کاری هست که بتوانید بکنید و در آن موفق باشید.

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

هوش مصنوعی

در ادامه اشاره هایم به کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ»، امروز بخش هایی دیگر از این کتاب که اشاره ای به هوش مصنوعی می کند نقل می کنم:

در سال 1947 ساعت آخرالزمان راه اندازی شد و زمان آن روی هفت دقیقه مانده به نیمه شب یعنی ساعت 12 تنظیم شد. در سال 2018 این ساعت به دو دقیقه مانده به ساعت 12 نیمه شب تغییر داده شده. البته این ساعت و حرکتش کاملاً نمادین است ولی من خودم را ملزم می دانم که بگویم همچون اخطاری از دانشمندان را باید جدی گرفت.

سرعت فعلی رشد جمعیت نمی تواند در هزاره بعدی نیز ادامه یابد . سال 2600 جمعیت به حدی می رسد که شانه هایمان مماس می شوند و مصرف برق باعث می شود زمین گداخته شود.

برخی افراد می گویند کامپیوترها هرگز نخواهند توانست خرد واقعی داشته باشند. ولی به نظر من اگر مولوکول های بسیار پیچیده بتوانند در بشر به نحوی عمل کنند که خردمند شوند پس مدارهای الکتریکی دارای همان پیچیدگی نیز خواهند توانست کاری کنند که کامپیوترها نیز خردمندانه رفتار کنند.

اگر تبعیت کامپیوترها از قانون مور ادامه یابد و حافظه آنها هر هجده ماه دو برابر شود ، نتیجه این می شود که حافظه آنها روزی از بشر پیشی خواهد گرفت. ممکن است با انفجاری از هوش مصنوعی مواجه شویم که نتیجه ماشین هایی باشند که هوش آنها همان قدر از ما بیشتر باشد که ما از حلزون ها. تصور ایده دستگاه های هوشمند به عنوان ایده ای علمی تخیلی اشتباه است اشتباهی که ممکن است بدترین اشتباه ما باشد.

من اطمینان دارم در اواخر همین قرن افرادی روش تغییر هوش و غرایزی مثل تهاجم را خواهند یافت. وقتی ابَر انسان ها ظاهر شوند مشکلات سیاسی عمده ای با افراد بهبود نیافته خواهند داشت. یعنی با افرادی که نمی توانند با آنها رقابت کنند. می توان فرض کرد منقرض شوند و یا اهمیت خود را از دست بدهند. اگر نژاد بشر بتواند خود را باز طراحی کند احتمالا قلمرو خود را توسعه خواهد داد و برای سکونت به سیارت و ستارگان دیگر خواهد رفت.

موفقیت در ایجاد هوش مصنوعی می تواند بزرگترین واقعه در تاریخ بشر باشد و متاسفانه ممکن است آخرین واقعه نیز باشد.

خطر راستین هوش مصنوعی بد خواهی آن نیست، بلکه عُرضه و توانایی زیاد آن است. هوش مصنوعی بسیار توانمند در رسیدن به اهدافش بسیار موفق خواهد بود و اگر این اهداف در جهت اهداف ما نباشد به دردسر خواهیم افتاد. شما احتمالا یک آدم بد ذات ضد مورچه نیستید که از سر بد جنسی مورچه له می کند.

محققان و سازندگان باید تضمین کنند که همه طرح های ربات ها دارای کلید قاتل باشد؛ یعنی کلیدی که با آن بتوان ربات را فوراً از کار انداخت.

وقتی آتش را اختراع کردیم به کرّات خرابکاری کردیم تا توانستیم ابزار اطفای حریق بسازیم. با فن آوری های قدرتمندی مانند هوش مصنوعی و انرژی هسته ای باید بجای تکرار رویکرد گذشته آینده نگر باشیم. شاید فرصت دومی نداشته باشیم.

در میان مدت هوش مصنوعی می تواند باعث رفاه و برابری عظیمی شود. تاثیر کوتاه مدت هوش مصنوعی وابسته به کسی است که مهار آن را بدست دارد ولی تاثیر دراز مدت آن وابسته به این است که اصولاً آیا قابل مهار باشد یا نه؟

 

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

در ادامه ی اشاره به قسمت هایی از کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ»،  می خواهم به بخش هایی از  این کتاب اشاره کنم که لزوم و امکان سفر و سکونت در جایی غیر از زمین را بررسی می کند:

آیا برای سکونت باید به فضا برویم؟

ترک نکردن زمین مانند این است که در بیابانی لم یزرع باشیم و سعی نکنیم فرار کنیم.

از جهاتی اوضاع به مانند اوضاع اروپای قبل از 1492 است. مردم بدون شک می توانستند بگویند که فرستادن کریستف کلمب به دنبال نخود سیاه هدر دادن پول است. اما تاثیر دنیای جدید تاثیری شگرف بر دنیای قدیم داشت.

آیا سفر در زمان ممکن است؟

نسبیت عام انقلاب فکری بود که شیوه اندیشیدن ما در مورد عالم را دگرگون ساخت.

طبق نظریه نسبیت چیزی نمی تواند سریعتر از نور حرکت کند، پس سفر رفت و برگشت به نزدیک ترین ستاره حدود هشت سال و به مرکز کهکشان پنجاه هزار سال طول خواهد کشید. اگر کسی بتواند سریعتر از نور حرکت کند می تواند به گذشته هم سفر کند. در این صورت افرادی که بر می گردند و گذشته را تغییر می دهند مشکل زا خواهند شد.

به نظر می رسد تنها راه رفتن از این سوی کهکشان به سوی دیگر در زمانی معقول این است که بتوانیم فضا- زمان را به قدری تغییر شکل دهیم که یک لوله کوچک یا کرم چاله تشکیل شود. این می تواند دو سوی کهکشان را به هم وصل کند و عملکردی شبیه میان بر داشته باشد تا بتواند با استفاده از آن به سوی دیگر بروید و برگردید و دوستانتان زنده بوده باشند. ولی اگر بتوانید طی چند هفته از یک سوی کهکشان به سوی دیگر بروید می توانید وارد کرم چاله دیگری شوید و از آن طریق برگردید و به زمان قبل از راه افتادنتان برگردید. برای ساخت کرم چاله لازم است فضا- زمان را به گونه ای معوج کرد که برعکس اعوجاج ناشی از ماده عادی باشد. چیزی که لازم داریم ماده ای است با جرم منفی و چگالی انرژی منفی. نظریه کوانتوم در کنار نسبیت عام انقلاب عظیم دیگری در تصویر ما از عالم ایجاد کرد. نظریه کوانتوم اجازه می دهد چگالی انرژی در برخی نقاط منفی باشد به شرطی که در نقاط دیگری مثبت باشد.

پس به نظر می رسد که امکان ساخت کرم چاله باشد. اگر چنین باشد انبوهی از سوالات به میان خواهند آمد:

یکی این که اگر در آینده سفر در زمان ممکن باشد چرا کسی از آن زمان به این زمان نیامده که روش آن را به ما یاد بدهد؟

دیگری اینکه اگر سفر کردید و به قبل از سفرتان برگشتید چگونه خواهد بود اگر سفینه مورد نظر را نابود کنید و یا پدر و مادرتان را بکشید؟

یک پاسخ به این سوال این می تواند باشد که اگر فضا زمان آن قدر معوج شود که بتوان به گذشته سفر کرد از این منظر نمی توانید سوار سفینه شوید تا به گذشته برگردید مگر اینکه قبلاً برگشته باشید و سکوی پرواز را نابود نکرده باشید.

خلاصه اینکه با درک فعلی ما نمی توان سفر فضاییِ سریع و سفر به گذشته را ناممکن دانست.

مکان های محتمل برای سکونت بشر در منظومه شمسی کجا می تواند باشد؟

بدیهی ترین مکان ماه است. نزدیک است و دسترسی به آن نسبتاً ساده است. اما در مقابل ماه کوچک است و جو ندارد و بر خلاف زمین میدان مغناطیسی برای دور راندن ذرات تشعشع خورشیدی ندارد. آب مایع هم ندارد. ماه می تواند پایگاهی برای صفر به باقی منظومه شمسی باشد.

هدف بعدی مریخ است. فاصله آن از خورشید یک و نیم برابر ماست در نتیجه نیمی از گرمایی که ما از خورشید دریافت می کنیم دریافت می کند. قبلا میدان مغناطیسی داشته ولی چهار و نیم میلیارد سال پیش آن را از دست داده و اکنون در مقابل تشعشات خورشیدی محافظی ندارد. این باعث شده که مریخ بیشتر جو خود را از دست بدهد و فشار اتمسفرش یک درصد جو زمین باشد.

عطارد و ناهید بیش از حد داغ هستند و مشتری و زحل نیز فاقد سطح جامد می باشند. قمرهای مریخ خیلی کوچک هستند و حسنی نسبت به خود مریخ ندارند. برخی از قمرهای مشتری و زحل ممکن است مناسب باشند.

اما سفر دلیرانه به خارج منظومه شمسی چه؟ در شعاع سی سال نوری از زمین حدود هزار ستاره وجود دارد. اگر یک درصد از این ستارگان دارای سیاره هایی با شرایط مشابه زمین باشند پس 10 جهان احتمالی داریم.

اما سفر بین ستاره ای با فن آوری کنونی کاملا غیر عملی است.

در حال حاضر جای دیگری برای رفتن نداریم ولی نژاد بشر نباید در دراز مدت همه داشته هایش را در یک سبد یا در یک سیاره بنهد.

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

سیاهچاله

امروز می خواهم به بخش هایی دیگر از کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» اشاره کنم که اشاره ای به مفهوم سیاهچاله دارد.

 

اول بار این جان میچل دانشمند بریتانیایی بود که به مفهومی به نام ستاره تاریک اشاره کرد. استدلالش این بود که اگر گلوله توپ را رو به بالا شلیک کنیم بعد از مدتی گرانش سرعتش را کم و در نهایت متوقف و رو به پایین می کند. ولی اگر سرعت رو به بالا بیش از مقدار خاصی به نام سرعت گریز باشد ، گرانش نیروی کافی برای برگرداندن گلوله توپ را نخواهد داشت. سرعت گریز از زمین 11 کیلومتر در ثانیه و از خورشید 617 کیلومتر بر ثانیه می باشد. پس نور بدون دردسر می تواند از زمین و خورشید بگریزد. حال ممکن است ستاره هایی بسیار بزرگتر از خورشید باشند که سرعت گریزشان بزرگتر از سرعت نور باشد در نتیجه نور توان خارج شدن از آنها را نخواهد داشت لذا قابل دیدن نیستند. میچل آن را ستاره تاریک نامید ما به آنها سیاهچاله می گوییم. بعد دانشمندان متوجه شدند که ستارگان بزرگ ممکن است در اثر نیروی گرانش در خود فرو بریزند. جان ویلر در سال 1967 عبارت سیاهچاله را بکار برد.

از بیرون نمی توانیم داخل سیاهچاله را ببینیم و تشخیص دهیم بلکه فقط می توانیم جرم، بار الکتریکی و اسپین آن را بدانیم. سیاهچاله حتماً حاوی اطلاعات زیادی است که از جهان بیرون پنهان مانده است اطلاعات، انرژی لازم دارد و مطابق فرمول معروف انیشتین        E= mc^2 حاوی جرم است. پس اگر در ناحیه ای از فضا اطلاعات بیش از حدی انباشته شود ناحیه فرو می پاشد و در هم فرو می ریزد.

یک سیاهچاله به اندازه کوه به حدی اشعه های ایکس و گاما می تواند ساطع کند که برای کل نیازهای زمین کافی باشد ولی نمی توان آن را در یک نیروگاه نگه داریم چون به مرکز زمین سقوط می کند. اگر همچو سیاهچاله ای داشته باشیم تنها راه نگه داشتنش قرار دادن آن در مدار زمین می باشد.

محاسبات من نشان پیش بینی می کرد که یک سیاهچاله همانند یک جسم معمولی داغ ذره و تشعشع خلق و ساطع می کند.

با گریز ذرات از سیاهچاله جرم چاله کم و  چاله کوچک می شود. این اتفاق سرعت ساطع شدن ذرات را افزایش می دهد. در نهایت همه جرمش را از دست می دهد و ناپدید می شود. خب بر سر تمامی ذرات و فضانوردان بد شانسی که داخل آن افتادند چه خواهد آمد؟ اگر واقعاً اطلاعات در سیاهچاله گم شود نمی توانیم آینده را پیش بینی کنیم. این گم شدن ظاهری اطلاعات که معمای اطلاعات نام دارد ذهن دانشمندان را در چهل سال اخیر مشغول کرده و هنوز یکی از بزرگترین معماهای حل نشده فیزیک نظری است.

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

امروز می خواهم به فرازهایی از کتاب « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» اشاره کنم که تحلیلی در مورد امکان حیات هوشمند دیگری در کیهان می کند

آیا در کیهان حیات هوشمند دیگری هم هست؟

تجربه روزمره نشان می دهد که اوضاع با گذر زمان آشفته تر و نامنظم تر می شود. این نکته قانون خودش را هم دارد. بنا بر قانون دوم ترمودینامیک مقدار کلی بی نظمی آنتروپی_ در گذر زمان همیشه رو به افزایش است.

نژاد بشر بیشتر رفتارش در تاریخ احمقانه بوده و کمکی به ادامه حیات این نژاد نمی کرده.

من فکر می کنم که ویروس های کامپیوتری را باید شکلی از حیات دانست. شاید این نکته که تنها نوع حیاتی که ما خلق کرده ایم موجودی صرفا مخرب است نکات زیادی را در مورد طبیعت بشر تداعی کند. خلق آیینه خود.

تخمین زده می شود که از هر پنج ستاره یکی سیاره ای شبیه به زمین داشته باشد که با حیات آنگونه که ما می شناسیم سازگار باشد.

در ده هزار سال تاریخ مکتوب بشری می توان تغییراتی مشهود در DNA بشر  و ناشی از تکامل زیستی دید.

مقدار کلی اطلاعات ژن های ما احتمالاً حدود یکصد میلیون بیت است. در مقابل یک کتاب جیبی می تواند دو میلیون بیت اطلاعات داشته باشد. پس یک فرد معادل تقریباً پنجاه جلد کتاب هری پاتر است. سرعت تکامل زیستی بشر حدود یک بیت در سال است.

من این حرف را که UFO ها سرنشین های فرا زمینی دارند قبول ندارم چون فکر می کنم هرگونه آمدن بیگانگان به زمین آشکارتر می بود و احتمالا بسیار ناخوش آیندتر.

چرا تابحال نیامده اند؟

شاید احتمال ظهور خلق الساعه حیات آنقدر کم است که زمین تنها سیاره در عالم قابل مشاهده است که این اتفاق در آن اتفاق افتاده باشد.

تکامل فرآیندی اتفاقی است که هوش صرفا یکی از بسیار نتایج ممکن در آن باشد. حتی مشخص نیست که هوش در دراز مدت برای بقا ارزشی داشته باشد. باکتری ها و دیگر موجودات تک یاخته ممکن است در صورتی که ما تمامی حیات روی زمین را از بین ببریم ، دوام بیاورند.

می توانیم انتظار داشته باشیم دیگر اشکال حیات در کهکشان را ببینیم ولی بعید است حیات هوشمندی ببینیم.

راه دیگری که می تواند مانع حیات هوشمند باشد برخورد شهاب سنگ یا ستاره دنباله دار با سیاره ای باشد. تصور می شود برخورد یک جسم نسبتاً کوچک با زمین عامل انقراض دایناسورها در 66 میلیون سال پیش بوده است. چند پستاندار کوچک و بدوی زنده ماندند. تصور می شود هر بیست میلیون سال یک همچین تصادمی رخ می دهد. شاید علت اینکه حیات در زمین به مرحله هوشمندی رسیده است این است که خوشبختانه در 66 میلیون سال گذشته تصادمی با زمین رخ نداده است.

اگر جای دیگری حیات هوشمندی وجود داشته باشد حتماً خیلی از ما دور است وگرنه تا بحال به ملاقات ما می آمدند. فکر کنم اگر می آمدند متوجه می شدیم.

من ترجیح می دهم که تصور کنم آن بیرون حیات هوشمند است ولی به ما محل نمی گذارند. ملاقات با تمدنی پیشرفته تر در مرحله کنونی ما می تواند شبیه ملاقات ساکنین اولیه قاره آمریکا با کریستف کلمب باشد. فکر نمی کنم از دید ایشان آن ملاقات مفید بوده باشد.

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

امروز می خواهم به بخش دیگری از کتاب ارزشمند « پاسخ های کوتاه به پرسش های بزرگ» اشاره کنم:

 

تاریک بودن آسمان در شب نکته مهمی است نشان می دهد که در گذشته اتفاقی افتاده که ستارگان را در زمان معینی روشن کرده است. در این حالت نور ستاره های خیلی دور هنوز فرصت نداشته است که به ما برسد. در غیر اینصورت حتی در شب نیز باید آسمان کاملا روشن می بود.

با تحلیل نور کهکشان های دیگر مشخص گردید که کهکشان ها از ما دور می شوند و هرچه دورتر باشند با سرعت بیشتری در حال دور شدن هستند. یعنی عالم در حال انبساط است. کشف انبساط عالم یکی از انقلاب های بزرگ قرن بیستم بود. اگر کهکشان ها در حال دور شدن باشند پس در زمانی، بسیار به یکدیگر نزدیک بوده اند. با توجه به سرعت فعلی انبساط می توان تخمین زد که حدود 10 تا 15 میلیارد سال پیش ( شاید دقیق تر 13.8 میلیارد سال پیش) بسیار نزدیک بوده اند. به نظر می رسد عالم در آن زمان از یک نقطه( با چگالی بی نهایت) در فضا ایجاد شده است. در چنین نقطه ای نظریه نسبیت عام انیشتین کارایی ندارد چرا که نسبیت عام نظریه ای کلاسیک است و می پذیرد که سرعت و مکان هر ذره کاملا مشخص است. اما در اوایل قرم بیستم دانشمندانی همانند هایزنبرگ متوجه شدند که نمی توان اتفاقات در فواصل بسیار کوچک را به دقت محاسبه کرد. همان اصل عدم قطعیت هایزنبرگ که نشان داد که نمی توان هم سرعت و هم مکان یک ذره را پیش بینی کرد و هرچه یکی را دقیق تر محاسبه کنیم آنگاه محاسبه دیگری دارای دقت کمتری خواهد شد. انیشتین با این نظر که شانس بر عالم حاکم است به شدت مخالف بود و این جمله از وی معروف است که خدا تاس نمی اندازد ولی مشخص شد که اصل عدم قطعیت قابل انکار نمی باشد.

وقتی عالم بسیار بزرگ است تعداد دفعات تاس ریختن بسیار زیاد است و نتایج به شکلی است که می توان آن را پیش بینی کرد اما وقتی عالم خیلی کوچک است مانند لحظه مهبانگ تعداد دفعات تاس ریختن بسیار محدود است و اصل عدم قطعیت بسیار مهم می شود.

مطابق نظر لاپلاس- دانشمند فرانسوی- معروف به نظریه جبریت علمی اگر در یک لحظه مکان و سرعت تمامی ذرات عالم را بدانیم آنگاه می توانیم رفتار آنها را در آینده یا گذشته پیش بینی کنیم. به عبارتی آینده تحت شرایطی قابل پیش بینی است. جبریت علمی در سراسر قرن نوزدهم عقیده جزمی دانشمندان بود. اما مطابق اصل عدم قطعیت هایزنبرگ هرگاه بخواهیم مکان ذره ای را با دقت زیاد اندازه گیری کنیم دقت ما در اندازه گیری سرعت ذره کاهش می یابد و بالعکس و نشان داد که عدم قطعیت مکان ذره ضرب در عدم قطعیت سرعت ذره تقسیم بر دو برابر جرم ذره همواره بزرگتر از ثابتی به نام ثابت پلانک می باشد.

زمان آغاز مهبانگ حدود 13.8 میلیارد سال پیش بوده است. حدود 9 میلیارد سال بعد از مهبانگ یعنی 4.5 میلیارد سال قبل منظومه شمسی تشکیل شد. سنگواره هایی در شمال غربی استرالیا نشان می دهد که حدود 3.5 میلیارد سال قبل شکلی از حیات روی زمین وجود داشته است.

می توان برای عالم چندین تاریخچه ممکن در نظر گرفت هر کدام با احتمال خاص خود. این کار حاصل فعالیت های ریچارد فاینمن فیزیکدان آمریکایی بود. دانشمندان در تلاش اند تا نظریه نسبیت عام و نظر فاینمن در مورد تواریخ متعدد را با هم ترکیب کنند تا به نظریه ای واحد و کامل برسند تا هر آنچه در عالم اتفاق می افتد را توضیح دهد.

مطابق نظریه M جهان شامل 10 بعد به علاوه یک بعد زمانی است. هفت بعد از این ده بعد به شکلی بسیار کوچک جمع شده اند و سه بعد بزرگ باقی مانده اند. شاید عالم های دیگری هم وجود داشته باشند. نظریه M پیش بینی می کند تعداد بسیار زیادی عالم از هیچ خلق شده اند. ممکن است عالم های دیگری هم وجود داشته باشد ولی ما قادر به اکتشاف آنها نخواهیم بود.

رفتار آینده محتمل ترین تاریخچه های عالم چگونه خواهد بود؟

آن وابسته به مقدار ماده موجود در عالم دارد:

 اگر بیش از مقدار بحرانی خاصی باشد کشش گرانشی بین کهکشان ها سرعت انبساط را کم می کند. در نهایت کم کم  بسوی هم فرو خواهند ریخت و در فشردگی بزرگی همه به هم می رسند. این پایان تاریخ عالم خواهد بود. و اگر چگالی عالم کمتر از مقدار بحرانی باشد، گرانش آنقدر نیرو نخواهد داشت جلو دور شدن همیشگی کهکشان ها را بگبرد. تمامی ستارگان خاموش می شوند و عالم خالی تر و خالی تر می شود و سردتر وسردتر. باز هم همه چیز به پایان می رسد ولی به شکلی آرام تر. اما هنوز چند میلیارد سال فرصت داریم.

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

چند روزی است که خواندن کتابی از دانشمند بزرگ استیون هاکینگ را شروع کردم. کتابی جذاب و با ترجمه ای زیبا از آقای مزدا موحد از انتشارات نشر نو.

قبل تر نیز کتاب جهان در پوست گردو از این دانشمند بزرگ را معرفی کرده بودم.

غالب ترین نظریه در مورد آغاز کیهانِ ، مهبانگ است. این نظریات در یک مسئله مهم با هم اختلاف دارند و می توان بر این اساس آنها را به دو دسته تقسیم کرد. اختلاف اساسی این دو دسته زمان است. آیا قبل از مهبانگ زمان وجود داشته است یا نه؟ یک دسته از نظریات زمان را مقوله ای بنیادین و ازلی می دانند. در دسته دیگر نظریات که استیون هاکینگ به آن باور دارد زمان همراه با مهبانگ آغاز شده است و هیچ چیز پیش از مهبانگ ممکن نبوده است. از میان کسانی که مهبانگ را آغاز زمان نمی دانند می توان به Renato Renner مدرس فیزیک نظری در دانشگاه زوریخ و David Sloan مدرس کیهان شناسی در دانشگاه آکسفورد اشاره کرد.

تنها دو نوع موج است که می تواند در کیهان سفر کرده و برای ما اطلاعاتی در مورد پیزهای دوردست بیاورد: امواج الکترومغناطیسی و امواج گرانشی.

بررسی کیهان با تلسکوپ های الکترومغناطیسی با گالیله آغاز شد.

در سپتامبر سال 2015 آشکارسازهای رصدخانه موج گرانشی با تداخل سنج لیزری (LIGO) برای اولین بار امواج گرانشی را آشکار کردند. بررسی های بیشتر نشان دادند که امواج آشکار شده وقتی ایجاد شده بودند که دو سیاه چاله در فاصله 1/3 میلیارد سال نوری از زمین با هم تصادم کرده بودند. این سرآغاز اخترشناسی امواج گرانشی بود.

در تاریخ علم هرگاه نظریه علمی مطلق پنداشته شده، پیشرفت علمی متوقف شده است. شاید بهترین مثال اروپای قرون وسطا باشد که اقبال تمام عیار نظریات علمی ارسطو پیشرفت علم را متوقف کرد.

دانشمندان، شخصیت های مهم تجارت، رهبران سیاسی و عامه اغلب از استیون هاکینگ جویای نظرش در مورد پرسش های بزرگ بودند. هاکینگ آرشیو خصوصی عظیمی از پاسخ های خود نگاه داشته بود. این کتاب برگرفته از این آرشیو خصوصی است.

هاکینگ  بطور خلاصه اشاره ای به گذشته اش می کند:

در دبیرستان از شاگردان متوسط کلاس بودم ولی همکلاسی هایم مرا انیشتین صدا می کردند. شاید چیزی در من دیده بودند.

امتحان نهایی را زیاد خوب ندادم. باید از من مصاحبه گرفته می شد اگر درجه یک می گرفتم اکسفورد می رفتم و اگر درجه دو می گرفتم کمبریج می رفتم. مدرک درجه یک دادند.

سال سوم در اکسفورد متوجه شدم که کم کم دارم دست و پا چلفتی می شم. تشخیص پزشکان ALS بود نوعی بیماری نورون حرکتی که در آن سلول های عصبی مغز و ستون فقرات تحلیل می روند و بیماران به تدریج توانایی بیان خوردن و در نهایت تنفس را از دست می دهند. در ابتدا افسرده شدم ولی وقتی رشد بیماری بعد از مدتی اندکی کند تر شد امیدوارتر شدم. پس از اینکه انتظاراتم به صفر رسید، هر روز جدید مثل جایزه بود. تا وقتی زندگی هست امید هم هست.

در سال 1985 ذات الریه گرفتم. به سرعت من را به بیمارستان رساندند. پزشکان به همسرم جین اشاره کردند که بیماری به مرحله ای رسیده است که دیگر کاری نمی توان کرد و پیشنهاد دادند که دستگاه تنفس را خاموش کنند. اما جین حاضر نشد و من را با آمبولانس هوایی به بیمارستانی در کمبریج برد.

امروزه راه ارتباطم با اطرافیان برنامه ای به نام اکات است که شرکت اینتل نوشته و حرکات لپم از طریق حسگری کوچک روی عینکم آن را کنترل می کند. یک گوش همراه هم دارد که به من امکان دسترسی به اینترنت را می دهد.

می توانم ادعا کنم که مرتبط ترین انسان دنیا هستم!

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰
  • امروز قصد دارم بخش پایانی از کتاب فاشیسم ادبی از امبرتو اکو را را بنویسم
  • «  دوران ما شاهد چنان سرعت دگرگونی است که وقایع رخ داده طی پنج قرن امروزه طی پنج سال اتفاق می افتد.
  • جوزپه ساکو جغرافی دان ایتالیایی نظریه قرون وسطایی شدن شهرها را مطرح ساخت . اقلیت هایی که قبول نمی کنند جذب جامعه شوند دسته های بزه کار تشکیل می دهند و هرکدام محله ای را قرق می کنند.
  • امروزه سفید پوستان طبقه متوسط نیویورک بعد از پنج عصر پا به سنترال پارک نمی نهند و یا بعد از نیمه شب سوار ترن زیرزمینی نمی شوند.
  • حالتی است که در اصطلاح علمی به آن Serendipity می گویند. یعنی انسان دنبال چیزی می گردد و بطور تصادفی چیز دیگری را پیدا می کند. مثل کشف آمریکا . کریستف کلمپ به جستجوی هند رفته بود و آمریکا را پیدا کرد.
  • چیزهای جعلی و اشتباه می توانند موجب رویدادهای تاریخی واقعی شوند. مانند نامه پرستر جان ( prester john) که جعلی بود. در قرون وسطی همین نامه جعلی بود که باعث کاوش های قاره آسیا شد. چون این نامه یک حکومت افسانه ای مسیحی را توضیح می داد که در مشرق زمین افسانه ای در حال رشد و شکوفایی بود . یکی از مثال های مشهور پروتکل های بزرگان صهیون است. این یک سند جعلی است که ایدئولوژی ناری ها را تقویت کرد و راه را برای هولوکاست هموار کرد. هیتلر از این سند برای توجیه نابودی یهودی ها استفاده می کرد.
  • آدم برای اینکه بتواند در دنیای وحشتناکی مثل دنیای ما زندگی کند  باید حداقل در یکی از این دو کار موفق باشد: یا کتابی بنویسد یا بچه ای درست کند.
  • مابعدالطبیعه ارسطو با این جمله شروع می شود که: انسان برای پاسخ گفتن به یک حیرت به فلسفه روی می آورد.
  • من فکر می کنم موفقیت یک کتاب یک راز است. هیچ کس نمی تواند موفقیت یک کتاب را پیش بینی کند. فکر می کنم رمان به نام گل سرخ را اگر ده سال زودتر یا دیرتر می نوشتم این طور نمی شد. چرا اینطور شد این دیگر یک راز است.
  • ایده ای که شما دارید ممکن است نو نباشد؛ بطور قطع ارسطو چنین فکری را پیش از شما داشته است. اما با خلق یک رمان از آن ایده می توانید آن ایده را کاملا اصیل کنید.
  • در پاسخ به یک مصاحبه گر که سوال می کند « راز این همه اثر و پرکار بودن شما چیست؟»  چنین پاسخ می دهد: « همیشه به خودم می گویم که قادر به استفاده از شکاف ها هستم . اگر ماده هستی را با حذف فاصله های میانی کاهش دهیم آنگاه کل هستی به صورت یک توپ فشرده می شود. زندگی ما پر از روزنه ها و شکاف هاست.  امروز شما زنگ در را زدید . باید منتظر آسانسور می ماندید و در طول این ثانیه هایی که منتظر شما بودم داشتم در مورد چیزی فکر می کردم که می خواهم راجع به آن بنویسم. من حتی در دستشویی و در قطار هم کار می کنم.
  • تاثیر گذار ها: بی شک جویس و بورخس. همچنین ارسطو، توماس آکوئیناس و جان لاک
  • اگر آدم بی سوادی هم سن من بمیرد، تنها یک زندگی را زیسته اما من زندگی های ناپلئون، سزار و آرتاگنان را زیسته ام. به همین خاطر همیشه جوانان را به خواندن کتاب تشویق می کنم، زیرا راهی است ایده آل برای تقویت حافظه و پرورش شخصیتی چند لایه و پراشتیاق. در این صورت در پایان زندگی خود زندگی های بسیاری را زیسته اید که این امتیازی باور نکردنی است.
  • اگر همه ما از دانش بیکران شبکه جهانی برخوردار بودیم، همه احمق می شدیم! برای شما و من کافی است که بدانیم انیشتین نظریه نسبیت را مطرح کرده است، اما درک مطلق این نظریه را باید به متخصصان واگذار کنیم. مشکل اصلی این است که بیش از حد، حق متخصص شدن به آدم ها داده شده است.
  • در پاسخ به یک مصاحبه گر که سوال می کند « در این لحظه از زندگی هیچ احساس پشیمانی دارید ؟»  چنین پاسخ می دهد: « از همه چیز پشیمانم. زیرا در همه جنبه های زندگی اشتباه های زیادی کرده ام اما اگر مجبور بودم از اول شروع کنم، صادقانه فکر می کنم که همان اشتباه ها را مرتکب می شدم؛ جدی می گم»
  • بعضی ها می گویند که من نویسنده شدم چرا که حرف هایی برای گفتن داشتم. ولی صادقانه بگویم حرف هایی برای گفتن بعدها از راه می رسند.
  • انسان ها در واقع حیواناتی اهل دین و ایمانند. به لحاظ روحی و روانی بسیار دشوار خواهد بود که آدمی بدون امید و توجیهی که دین در اختیار او می گذارد همچنان به راه خود ادامه دهد.
  • به گفته جان چادویک عطش هویدا کردن رازها عمیقا در سرشت انسان نهفته است؛ حتی بی تفاوت ترین انسان ها شیفته شنیدن اطلاعاتی پوشیده از دیگران هستند.
  • قرون وسطی قبل از سال 1000 ، دوره فقر و تهیدستی، گرسنگی و نا امیدی بود.
  • گسترش کشت سبزیجات در قرن دهم تاثیر شگرفی بر اروپا داشت. کارگران با مصرف پروتئین بیشتر قویتر شده، عمر طولانی تری یافتند، بیشتر زاد و ولد کردند و قاره دوباره پر جمعیت شد. اغلب، دگرگونی در زندگی انسان را مدیون اختراع ماشین های پیچیده می دانند اما واقعیت این است ادامه زندگی ما اروپایی ها مدیون لوبیاست. بدون لوبیا جمعیت اروپا در عرض چند قرن دو برابر نمی شد. کاهش جمعیت در قرون وسطی بخشی به دلیل گرسنگی بود. کاهش رعب آور جمعیت تا بعد از سال 1000 را کشت لوبیا ، عدس و سایر مواد مغذی درمان کرد و گرنه اروپا از فقر تغذیه از بین می رفت.
  • امروزه شرایطی وارونه ما را به خانه اول برگردانده است: پیشرفتی عظیم در فناوری باعث ترافیک ، کژ کاری ها شده است و صنایع کشاورزی منجر به تولید خوراک های سمی و سرطان زا شده است.
  • مغرب زمین سرمایه و انرژی زیادی صرف مطالعه آداب و رسوم دیگران کرده است در حالی که دیگران هیچگاه فرصت مطالعه آداب و رسوم غربی ها را نیافته اند. چند انسان شناس آفریقایی یا چینی می شناسید که به مغرب زمین آمده ، در احوال مردمان آن کنکاش کرده و سرانجام حاصل تتبعات خود را با مردم هم زبانشان در میان گذاشته باشند؟
  • یکی از ارزش هایی که تمدن غرب خیلی به آن می بالد پذیرفتن بی قید و شرط آراء مختلف است.
  • هرگز نتوانسته ام آن رمان نویس هایی را که هر سال کتابی منتشر می کنند درک کنم.
  • توصیه به نویسندگان جوان و تازه کار: « زیاد به این فکر نکن که حتما هنرمند خواهی شد. خودت را زیاد جدی نگیر. احساس نکن برای نوشتن الهام نازل می شود. نود درصد کار عرق ریختن و مابقی الهام.  تو نمی توانی ژنرال شوی ، اگر قبل از آن سرباز صفر ، گروهبان نشده و دوره افسری را طی نکرده باشی. خیال نکن بلافاصله باید نوبل ادبی را از آن خود کنی؛ چنین باوری خلاقیت و نبوغ ادبی را محو و مضمحل خواهد کرد. من همیشه از دست افرادی که درصددند در بدو جوانی بلافاصله کتابی منتشر کنند، به شدت عصبانی ام. »
  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

اومبرتو اکو

مدت ها بود به علت مشغله های گوناگونی ( البته با چاشنی اندکی تنبلی) موفق به بروزرسانی وبلاگ نشده بودم.

تصمیم دارم به روال سابق حداقل ماهی یک مطلب را کار کنم.

مدتی است که کتاب « فاشیسم ابدی» از امبرتو اکو که از خواهر عزیزم  هدیه گرفته ام- را مطالعه می کنم. کتابی ارزشمند از یکی از فیلسوفان و ادیبان معاصر.

امبرتو اکو فیلسوف، رمان نویس، متخصص قرون وسطی و نشانه شناس ایتالیایی (1932-2016) وی را غول قرن می خوانند و سیارک 13069 در کهکشان به نام وی ثبت شده است.

اگر چه اکو را بیشتر به رمان نویسی می شناسند ولی در برابر بیش از 40 کتاب علمی و صدها مقاله تنها هفت رمان نوشته است و اولین رمان را نیز حدود پنجاه سالگی نوشته است.

اکو این بخت بلند را داشت که در زمان زندگی اش کتاب هایش به بیش از 30 زبان ترجمه شوند و برخی از کتاب هایش بیش از 30 میلیون نسخه انتشار یابد.

اکو در دهه پنجاه سال ها قبل از آنکه حتی اسمی از رولان بارت در میان باشد به نقد برهنه نمایی و گوینده های تلوزیون پرداخت.

محل زندگی اکو یک آپارتمان و یک ویلا بود. در اولی کتابخانه ای با 30 هزار جلد و در دومی کتابخانه ای با 20 هزار جلد وجود داشت. مردی که یک بار تا جایی پیش رفت که اعلام کرد « کتابخانه می تواند جای خدا را بگیرد.»

دیوید لاج رمان نویس انگلیسی یک بار گفته بود: « من نمی فهمم چطور انسانی می تواند همه کارهایی را که اکو انجام داده انجام دهد.»

کتاب حاضر شامل مجموعه ای از یادداشت ها و مصاحبه های انجام شده با وی می باشد که توسط آقای غلامرضا امامی ترجمه شده است و انتشارات گویا آن را چاپ نموده است.

اکنون فرازهایی از این کتاب را ادامه نقل می کنم:

«

  •  در همه دوران دبستان و کودکی به اجبار باید سخنرانی های موسولینی را از بر می کردیم.
  • نازیسم ضد مسیحیت بود و گرایش به خدایان طبیعت داشت و موسولینی در ابتدا یک بی خدای تندرو بود اما پس از آنکه اسقف های کلیسای رم مبانی فاشیسم را پذیرفتند با آنها معاهده بست و هم صدا شد. و در سال های بعد بارها در سخنرانی هایش نام خدا را بر زبان آورد.
  • در مدرسه در دوران فاشیسم به ما آموخته بودند تا با آواز بلند بخوانیم: " خداوند انگلیسی ها را لعنت کند زیرا مردمانش روزی پنج وعده غذا مو خورند و در مقایسه با مردم مقتصد ایتالیا پست و شکم باره اند."
  • تمدن غرب اغلب به سبب مسائل اقتصادی خود مشتاق شناخت تمدن های دیگر بوده و اغلب هم تمدن های دیگر را تحقیر می کند. یونانی ها اقوام و ملت هایی را که به زبان آنها سخن نمی گفتند « بربر» می نامیدند و می پنداشتند که آنها اصلا نمی توانند حرف بزنند. هنوز آمریکایی ها فرانسوی ها را قورباغه خوار می خوانند.
  • بنابراین برای توصیف یک فرهنگ اینکه بگوییم این فرهنگ از آن یکی بهتر است کافی نیست. خردمندانه آن است که از تمامی ارزش ها بهره بگیریم و احساس نکنیم می توانیم کنارشان بگذاریم.
  • از یاد نبریم که دنیای اسلام مردانی چون ابن سینا، ابن رشد، الکندی، ابن باجه، ابن طفیل و مورخ بزرگ قرن چهاردهم ابن خلدون را- که غربی ها وی را پدر علم جامعه شناسی می دانند- به جهان تقدیم کرده است.
  • عرب های مسلمان اسپانیا دانش هایی چون جغرافیا، نجوم، ریاضیات یا پزشکی را در دوره ای که جهان مسیحیت در خواب غفلت به سر می برد گسترش دادند.
  • به یاد داشته باشیم زمانی که ما یهودی ها را در " گتو" کرده بودیم اعراب مسلمان اسپانیا در حق مسیحیان و یهودی ها رواداری و تسامح روا داشتند.
  • صلاح الدین ایوبی هنگامی که قدس را برای دومین بار فتح کرد رفتارش نسبت به مسیحیان بسیار مهربان تر از رفتار مسیحیان در غلبه مجدد بر قدس بود.
  • بیشتر متفکران سنتی مهم در کنار توجه به  اسطوره ها و  مناسک انسان های ابتدایی و آموزه های بودا ، به اسلام به عنوان یک سرچشمه غنی معنویت جایگزین نگریسته اند.
  • من تربیت کاتولیکی دارم و دنیای فرقه های مذهبی و صومعه ها را خوب می شناسم. زمانی که مشغول تحقیق درباره توماس آکویناس و جویس بودم ایمانم لطمه دید.
  • به تصور من نود درصد خواننده های کتاب جنگ و صلح آن را از روی ترجمه انگلیسی خوانده اند.
  • در مقام نویسنده از مشارکت با مترجمان کتاب هایم چیزهای زیادی آموخته ام. خیلی وقت ها که در ترجمه کتاب هایم به مشکلی برخورد شده است در چاپ های بعدی متن ایتالیایی را تغییر داده ام ولی  من هیچوقت نمی توانم در ترجمه ژاپنی کتابهایم کمک زیادی بکنم. گر چه سعی خودم را کرده ام. برای من درک فرآیندهای اندیشیدن در زبان ژاپنی سخت است.
  • زبان های اروپایی اغلب ریشه مشترکی دارند و تنها تجزیه است که آنها را به شکل های گوناگون در آورده است.
  • بارها شاهد بوده ایم که برخی مدعی شده اند که زبان کامل در کشور آنها تکلم می شود. جرج فیلیپ ادعا می کرد که هیچ زبانی به غیر از زبان آلمانی کامل نیست. حتی هایدگر گفت که آدمی تنها می تواند به زبان آلمانی و با تخفیف زبان یونانی و آن هم در حوزه فلسفه حرف بزند.  آنتوان دوریوارل درباره زبان فرانسه گفته بود تنها زبانی که در آن به خرد انسانی ارج نهاده می شود فرانسوی است و این زبان تنها زبان با منطق و اصول جهان است.
  • دستور زبان در عصر بابلیان از بین رفته بود اما قوم یهود آن را حفظ کردند و زبان عبری شکل گرفته است.  »
  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

CRT

 

CRT

امروز اشاره ای می کنم به آزمون CRT  از فصل 63 کتاب هنر شفاف اندیشیدن  با عنوان منطق ساده که برای من بسیار جالب بود:

یک قلم و کاغذ بردارید و به این سه سوال پاسخ داده و یادداشت کنید:

  1. قیمت یک راکت تنیس و توپ آن 1100 دلار است اگر قیمت راکت 1000 دلار بیش از توپ باشد قیمت توپ چقدر خواهد بود؟

  2. در یک کارخانه نساجی 5 دقیقه طول می کشد تا 5 دستگاه 5 دست لباس را تولید کنند. حال چقدر طول خواهد کشید که 100 دستگاه 100 دست لباس را تولید کنند؟

  3. استخری داریم که در آن نیلوفرهای آبی رشد می کنند و هر روز فضایی را که اشغال می کنند دو برابر می شود. اگر 48 روز طول بکشد تا کل استخر پوشیده شود بعد از چند روز نصف استخر پوشیده خواهد شد؟

برای هر کدام از سوال ها یک جواب حسی وجود دارد و یک جواب درست. ابتدا جواب های حسی را مشاهده کنیم:

  1. 100 دلار

  2. 100 دقیقه

  3. 24 روز

اما همه این جواب ها اشتباه هستند.

جواب هاب درست اینها هستند:

  1. 50 دلار

  2. 5 دقیقه

  3. 47 روز

این سوال ها مربوط به تست CRT هستند که اول بار توسط شین فردریک طراحی شده اند.

فردریک کشف کرده است که افراد محتاط امتیاز CRT کمی کسب می کنند و افراد ریسک پذیر امتیاز بالاتری را بدست خواهند آورد. عاملی که این گروه ها را از هم متمایز می کند توانایی آنها در کنترل امیالشان است. ترجیح می دهی الان 3400 دلار بگیری و یا ماه بعد 3800 دلار؟ در کل افراد با CRT پایین تر مقدار کمتر ولی زودتر را ترجیح می دهند. برای چنین افرادی صبر کردن یک چالش بزرگی است و بیشتر اهل وسوسه هستند. در مقابل افراد با امتیاز بالاتر ترجیح می دهند کمی صبر کنند ولی مقدار بالاتر را بدست آورند. این افراد در مقابل صرفنظر از خوشی های لحظه ای پاداش های بیشتری را نصیب خواهند شد. 

اگر از امتیاز CRT خود راضی نیستی و می خواهی آن را بهبود دهی با هر سوال به ظاهر ساده انتقادی برخورد کن. جواب های ساده ای را که به ذهنت می رسد را رد کن و یکبار دیگر تلاش کن.

حال با نگرش جدید به این سوال جواب بده:

داری از نقطه الف به نقطه ب حرکت می کنی متوسط سرعت در مسیر رفت 100 کیلومتر بر ساعت و در مسیر برگشت 50 کیلومتر بر ساعت است. متوسط سرعت در کل مسیر چقدر بوده است؟

اگر جوابت 75 کیلومتر بر ساعت است پس هنوز کار داری و باید بیشتر تلاش کنی.

  • مهرزاد نوشاد