مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

بایگانی
  • ۰
  • ۰

امشب قصد دارم به بخش دیگری از کتاب  « از کتاب»  اشاره کنم که علت اینکه کتاب نمی خوانیم را مورد بررسی قرار می دهد:

چرا کتاب نمی خوانیم؟

به تجربه افراد زیادی را دیده ام که می گویند من دوست دارم کتاب بخوانم اما کتاب خواندن مرا خسته می کند و وقت خواندن کتاب خوابم می برد. و یا اینکه من مدتی کتاب می خوانده ام اما اکنون دیگر همتش را ندارم. وقتی به کتاب خانه این افراد نگاه می کنید متوجه می شوید که ماجرا چیست. آنها کتاب های ضعیفی خوانده اند که نباید می خواندند. هر روز در بسیاری از نقاط دنیا کتاب هایی فروخته می شوند که هرگز ارزش خواندن ندارند. برداشت من این است که از هر ده کتاب غیر داستانی که روی میزها و پشت ویترین هاست شاید هشت یا نه مورد هرگز نباید چاپ می شد.

جمله مشهوری وجود دارد که برخی می گویند که هر کتاب ارزش یک بار خواندن را دارد. اگر کمی به این جمله فکر کنیم به نادرست بودن آن پی خواهیم برد چرا که با وجود منابع محدود- اعم از وقت، پول، توجه و تمرکز- مسلماً نمی توان این گزاره را درست دانست. صاحب نظران بسیاری بر این نکته تاکید دارند که اگر کتاب مناسب در زمان مناسب در اختیار انسان ها قرار بگیرد می تواند آنها را به خوانندگانی در تمام طول زندگی تبدیل کند. نا مناسب بودن کتاب حداقل دو مصداق دارد: بسیار پایین تر و یا بسیار بالاتر از سطح شخص

همه به راحتی می توانیم تشخیص دهیم که کتابی بیش از حد ساده است اما شاید نتوان به سادگی دشوار بودن یک کتاب را تشخیص داد. اگر کتابی پیش روی شماست که بعضی قسمت های آن را حتی دو یا سه بار می خوانید کاملا متوجه نمی شوید و تصور می کنید که شخص دیگری باید محتوی آن را برایتان توضیح دهد، کتاب نادرستی را انتخاب کرده اید.

یکی از علت های بی میلی ما به کتاب خوانی این است که تصور می کنیم اگر می خواهیم به عنوان فردی کتاب خوان شناخته شویم حتماً باید بسیاری از کتاب های معروف و شناخته شده را خوانده باشیم.

یکی از تصورات نادرست درباره کتاب خوانی این است که اگر خواندن کتابی را شروع کردیم حتماً باید تا انتها خواندن آن را ادامه دهیم. منطقی این است که هر جا که به این نتیجه رسیدیم که کتاب برای ما مفید نیست خواندن آن را رها کنیم. حتی اگر در فصل 11 کتاب 12 فصلی به این نتیجه رسیدید که کتاب برایتان مفید نیست خواندن آن را رها کنید.

قاعده شخصی من در مطالعه کتاب های غیر داستانی این است که اگر در فصلی از کتاب مرا با خود همراه نکرد یک فصل دیگر هم به نویسنده فرصت می دهم چرا که ممکن است نویسنده در آن فصل ضعیف عمل کرده باشد. آن فصل را ناتمام رها کرده و به فصل دیگر می روم اگر باز هم نویسنده نتوانست با من همراه شود آنگاه کتاب را ناتمام رها می کنم.

اینکه بگوییم مطالعه همیشه لذت بخش است بیشتر به افسانه شبیه است تا واقعیت. کتاب خوانی هم مانند هر کار دیگری می تواند لحظات دشوار داشته باشد. گاهی لازم است کتاب هایی را بخوانیم که دوست نداریم. حتی عاشقان کتاب هم می توانند نویسنده ای که منظورش را صریح بیان نمی کند نفرین کنند و در مطالعه برخی از کتاب ها لحظه شماری کنند که کتاب به پایان برسد. موضوع مهم این است که سعی کنیم تا زمانی که در آغاز راه هستیم سعی کنیم از چنین تجربه هایی پرهیز کنیم.

چقدر در برابر نویسنده تسلیم شویم؟

آیا در کتاب خوانی باید تسلیم نویسنده باشیم یا باید ذهن نقاد خود را فعال نگه داریم؟ در دو سوی این طیف دو رفتار تسلیم مطلق و نگاه نقادانه افراطی وجود دارد که هر دو نا کارآمدند. کتاب ها گاو صندوقی از شمش طلا نیستند که تمام جملات آن حکیمانه باشند بلکه بهتر است که آنها را معادن طلا بدانیم که رگه هایی از نکات و آموزه های ارزشمند در میان حجم بزرگ تری از نکات کم ارزش و بعضاً نادرست پنهان شده اند. شیرین ترین روش خواندن کتاب غرق شدن در کتاب و غوطه وری در دریای ذهن نویسنده است. ساموئل کولریج قاعده طلایی  خود را در خواندن کتاب چنین بیان می کند: « تا زمانی که از نادانی نویسنده مطمئن نشده اید، فرض کنید خودتان از فهم حرف های او ناتوانید».

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

تصوف و عرفان

 

امشب قد دارم به بخش دیگری از کتاب  « بودیسم و صوفیسم» نوشته دکتر عبدالحمید ضیایی اشاره کنم و نگاهی به نظرات گوناگون در زمینه منشا عرفان و تصوف در ایران و همچنین تاثیر عرفان ایرانی از مکاتب دیگر نماییم:

نفوذ بودیسم در عرفان خراسانی:

پس از تاسیس سلسله موریا در هند و در زمان پادشاهی آشوکا آیین بودا به تدریج مناطقی از کابل، قندهار، کشمیر و خراسان بزرگ را فرا گرفت. قاضی ساعد اندلسی معتقد است که ایرانیان پیش از ظهور زرتشت بر مذهب بودا بوده اند. در متون چینی به گزارشی بر می خوریم درباره ایرانیانی که کیش بودا را در مرزهای چین رواج دادند. از دیگر آیین های معاصر این دوره مذهب مانی است . به احتمال زیاد مانی برخی از باورهای خود از قبیل پرهیز از کشتن جانوران، سیاحت، بی خانمانی و اعتقاد به تناسخ را از بوداییان اخذ کرده است. مانی پیامبر ایرانی کیش خود را تحت تاثیر مستقیم کیش بودایی عرضه کرده است. پس از اسلام تعلیمات آیین بودایی در تصوف ایرانی متبلور شد. در روزگار بنی امیه و سپس خلفای عباسی بوداییان جزء اهل ذمه قرار گرفتند. آزار و اذیتی که آغاز شده بود دیری نپایید و بوداییان اجازه یافتند که معابد تخریب شده را بازسازی کنند.

اثرات سنت های ایرانی بر بودیسم

بنا بر پاره ای از گزارش ها سنت های ایرانی از جمله آیین های زرتشتی، زروانی، مانویت و میتراپرستی را باید در زمره منابع اثر بخش در الهیات و اسطوره سازی مهایانا قلمداد گرد.

شهاب الدین سهرودی معتقد بود که موسس اصلی فلسفه اشراق/ حکمت خسروانی، زرتشت، پیامبر بزرگ ایرانی است. وی زرتشت ، هرمس و افلاطون را سه نیای روحانی خود می داند.

سعید نفیسی معتقد است فلسفه های یونانی، یهودی و نصاری بطور غیر مستقیم و از طریق دین مانی بر تصوف ایران اثر گذاشته اند.

میترائیسم ( مهرپرستی):

میترا ریشه ایرانی دارد با این همه این دین در خارج از ایران شکل گرفت و در سراسر امپراتوری روم گسترش یافت. این دین مقارن با استقرار آیین زرتشت در ایران رونق گرفت. این دین را آریایی ها به ایران و هند بردند. مهرپرستان معتقدند که خدای مهر یک بار بصورت انسانی در غاری ظهور کرد و شبانانی که آنجا بودند به وی ایمان آوردند. آنگاه خدای مهر گاو نری را کشت و خون آن را بر روی زمین افشاند. هرجا که قطره ای از خون افتاد سرسبز و بارور شد.

مقام هفتم والاترین مقام برای یک سالک میترایی بوده است که این مقام را پتر یا پدر می نامیدند. پدران در واقع عالیترین مقام را در آیین میترایی داشتند و همین لقب را عیسویان از مراسم میترایی اخذ کرده اند. مقام پیر در تصوف و عرفان بایستی الگویی از مقام پتر در آیین میترایی باشد. در کیش میترایی مقام هفتم مقام عقاب بود که نهایی ترین مرحله ی ارتقای میترایی بود. وقتی به عرفان می نگریم به خصوص در منطق الطیر متوجه می شویم که سیمرغ نهایی ترین مدارج صوفیه به شمار می رود.

برخی از عرفای مسلمان به اتهام زندقه و مانویت تکفیر و کشته شدند از جمله شهاب الدین سهروردی و منصور حلاج. زندیقی صفت منتسب به اتباع مذهب مانوی، مزدکی و بطور عام ملحدان و بی باوران بوده است.

 

 

فرضیات هفتگانه در باب منشا تصوف:

  1. ریشه یونانی: جمعی از محققان معتقدند که تصوف از فلسفه نوافلاطونی اسکندریه سرچشمه گرفته است و معتقدند مفاهیمی نظیر زندان بودن تن برای روح، معرفت نا ممکن به حقیقت عالی از طریق فکرت عقلی و لزوم اشراق و جذبه جملگی از حکمت و فلسفه یونانی به تصوف و عرفان اسلامی سرایت کرده است. اسطوره شناس بزرگ دکتر ژاله آموزگار معتقد است آنچه که در آثار نو افلاطونیان می بینیم که بعدها بر عرفان اسلامی اثر گذاشته است، بازتولید تاثیرات آیین زرتشتی بر اندیشه های متفکران یونان باستان است. جالب اینکه برای دادن ارزش به هر نوشته در زمینه کیمیاگری، اختر شناسی و ستاره شناسی آن را به زرتشت نسبت می دادند.
  2. منشاء عیسوی: عراق، شام، مصر از مراکز رهبانیت مسیحی بوده است و صوفیان بزرگی از جمله ذوالنون مصری، ابوهاشم دارانی، ابوهاشم صوفی و ابراهیم ادهم در این سرزمین ها می زیسته اند و ارتباط با افراد مسیحی در تربیت زاهدانه و صوفیانه نمی توانسته بی تاثیر باشد. نیکلسون ریاضت های عارفان مسلمان از جمله روزه سکوت را برگرفته از مسیحیت می داند. ابوریحان بیرونی ریشه کلمه صوفی را مأخوذ از سوف یونانی به معنای حکمت و دانایی دانسته است.
  3. ریشه قرآنی: عده ای محققان تصوف را زاییده ی مکتب اسلام و تعلیمات قرآن دانسته اند از جمله لویی ماسینیون شرق شناس و اسلام شناس فرانسوی و ایلیا پتروشفسکی خاورشناس روس اشاره کرد.
  4. منشا بودایی و برهمایی: عده ای معتقد به تاثیر افکار و آرای برهمایی و بودایی در پیدایش تصوف موثر بوده است و آرای هندوان و مذاهب برهمنان را مخصوصا بر سخنان منصور حلاج، بایزید بسطامی و جنید بغدادی موثر دانسته اند. چله نشینی، ریاضت صوفیانه و اعتکاف چهل روزه عرفا در کوه یا مکانی مقدس را برخاسته از کمال عدد چهل در مجموعه اوپانیشاد است. فون کریمر خرقه پوشیدن، ذکر و به کار بردن تسبیح برای شمردن را مأخوذ از هند می داند.
  5. تصوف عکس‌العمل فکر آریایی در مقابل نفوذ و سلطه اسلام عربی بوده است. موافقان این عقیده می گویند پس از آنکه ایرانیان در جنگ های قادسیه و نهاوند از لشکریان عرب شکست خوردند برای حفظ جان زیر بار دیانت اسلام رفتند و لذا تصوف به نوعی تجلی و ظهور روح ایرانی بر چهره مذهب اسلام است. سعید نفیسی تصوف ایران را از عرفان عراق، بین النهرین، مغرب متمایز دانسته است و آن را حکمتی به کل آریایی دانسته است.
  6. استقلال وجودی: برخی احتمال داده اند که تصوف خود بخود و بطور مستقل در ممالک اسلامی به وجود آمده است و ارتباط و بستگی به جایی ندارد.

 

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

امروز قصد دارم به بخش دیگری از کتاب « از کتاب» اشاره کنم که در ابتدا تعریف‌های رایج از واژه کتاب را ارائه می دهد و سپس به فواید عمده کتاب خوانی اشاره می کند.

تعریف کتاب

یونسکو در سال 1964 چنین تعریفی برای کتاب ارائه داد: هر چیزی که کاغذی باشد، به صورت دوره ای چاپ نشود و بدون محاسبه جلد حداقل 49 صفحه داشته باشد کتاب تعریف می شود.

تعریفی که آقای شعبانعلی از کتاب ارائه می دهند: نوشته ای کاغذی یا دیجیتالی که فرد یا افرادی حقیقی یا حقوقی آن را تولید کرده باشند  و توسط ناشر یا بدون ناشر رسمی عرضه شده باشد. کتاب باید به عنوان همراه ، فرصت تجربه سفری هدایت شده را برای خواننده فراهم آورد.

برخی مقالات تاکید کرده اند که ویژگی کتاب این است که خواننده بتواند در آن غرق شود و مطالعه عمیق را تجربه کند.

مطابق برخی برآوردها می شود گفت که میزان دی اکسید کربنی که برای چاپ، صحافی، حمل و نقل و تحویل یک کتاب تولید می شود بین دو تا سه کیلوگرم است.

در تحقیقات متعددی ادعا شده است که مطالعه اغلب کتاب های غیر اجباری می تواند درآمد ما را در طول زندگی افزایش دهد اما در اینجا باید توجه شود که این رابطه علیّ بوده است یا همبستگی

طبیعتاً هیچ کس نمی‌تواند تضمین کند که مطالعه و کتاب خوانی ، حتماً و قطعاً می تواند طبقه اجتماعی مان را ارتقا دهد . اما به گمانم اگر مطالعه و کتاب خوانی و یادگیری، هوشمندانه و هدفمند انجام شود، شانس ما را به طور چشمگیری افزایش می دهد.

فواید عمده ای که می توان از کتاب خوانی متصور شد :

کتاب درمانی

اگر بخواهیم کسی را جریان ساز کتاب درمانی در قرن 21 بدانیم، احتمالا نیل فرود انتخاب خواهد شد. فرود بر این باور بود که بسیاری از بیمارانی که وضعیت حاد ندارند نباید برای چند قرض ضد افسردگی یا چند جلسه روان درمانی ماه ها و بلکه سال ها در نوبت بمانند.

فرود به بیماران توصیه می کرد کتاب های خاصی را بخوانند که به باور او حال بیماران را بهتر می کرد. موفقیت وی به قدری شد که دولت وقت تصمیم گرفت که این برنامه را در مقیاس بزرگ تری اجرا کند و روان درمان گران همگی اجازه یافتند که در نسخه های درمانی خود کتاب‌هایی را هم تجویز کنند.

البته هنوز زود است که بطور قطعی و مستدل در باره اثر کتاب خوانی حرف بزنیم چرا که اثر کتاب خوانی بسته به اینکه در مورد چه کسی و در چه وضعیت و موقعیتی حرف می زنیم و او چه کتابی می خواند و حال وی چگونه و با چه ابزاری و تحت چه شرایطی سنجش می شود متفاوت خواهد بود. اما در کل اعتبار گزارش ها و پژوهش ها به حدی است که علیرغم همه ابهام ها و پیچیدگی ها بتوان بهبود حال روحی را در زمره مزایای کتاب خوانی برشمرد.

گسترش دایره واژگان

ابوالحسن نجفی ، زبان شناس و مترجم برجسته، گفته است که بر اساس پژوهشی که در فرهنگستان زبان و ادب فارسی انجام شده است مطبوعات ایران تمامی مطالب علمی، ادبی، هنری، داستانی و غیر داستانی خود را فقط با 700 کلمه بیان می کنند. می شود گفت که دایره واژگان ما ، یعنی تمام کلماتی که می فهمیم و معنایشان را می دانیم در حد چند ده هزار کلمه است که از آن بین چند صد یا چند هزار کلمه را به کار می بریم و آن ها دایره واژگان فعال را تشکیل می دهند. نمی توان کاری را تصور کرد که به اندازه کتاب خوانی بر گسترش دایره واژگان ما موثر باشد.

تاثیر بر فن بیان و سخنوری

همه کسانی که تجربه سخنرانی دارند می دانند که یکی از مشکلات اصلی در سخنرانی استرس است.

یکی از رایجترین تعریف های استرس را لازاروس و فولکمن مطرح کرده اند که هنوز هم در کتاب ها و مقالات روز دنیا دیده می شوند. آن ها مهمترین عامل تعیین کننده میزان استرس را کمبود منابع می دانند. خواندن می‌تواند تسلط کلامی را در حرف زدن افزایش دهد یعنی کمک کند با صرف منابع کمتر ، کلمه ها و جمله بندی و استراتژی بیان را انتخاب کنیم.

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

قصد دارم نگاهی دیگر به کتاب « بودیسم و صوفیسم» نوشته دکتر عبدالحمید ضیایی اشاره کنم و نگاهی گذرا به برخی آموزه های بودا کنیم:

آموزش های بودا مانند همه آموزگاران عهد کهن شفاهی بود. اطلاعات امروز ما درباره بودا عمدتا بر پایه کتاب تری پیتاکا ( سه آموزه استوار) است که گفته می شود شامل گزارش های نزدیک ترین حلقه شاگردان او از نظراتش است. تری پیتاکا به زبان پالی است و به عنوان کتاب قانون مکتب جنوبی آیین بودایی یعنی هینایانا محسوب می شود. همچنین به نام قانون تراوادا نیز می شناسند.

کتب مقدس مکتب شمالی یعنی مهایانا به زبان سانسکریت حفظ شده اند.

فرقه هینایانا امروزه در سیلان، برمه و سیام رواج دارد و پیروان فرقه ماهایانا امروزه در تبت و چین و ژاپن زندگی می کنند.

آیین هندوییسم را نمی توان نظامی دینی به معنای متعارف آن دانست. کتب مقدس این آیین عبارتند از :

  1. وداها: کهن ترین مکتوبات دینی جهان هستند و زمان پیدایش آن را بین 1200 تا 5000 سال قبل از میلاد مسیح تخمین زده شده است.
  2. اوپانیشادها: نخستین ترجمه آن به زبان فارسی به دستور داراشکوه فرزند شاهنشاه شاه جهان در سال 1656 صورت گرفت. اروپا از طریق همین ترجمه فارسی به عظمت آن پی برد. سپس دانشمندی به نام دوبرون آن را به لاتین ترجمه کرد. همین ترجمه وقتی به دست شوپنهاور فیلسوف آلمانی رسید چنان وی را تحت تاثیر قرار داد که اوپانیشاد را راه گشا و راهنمای اندیشه بشری در عصر جدید دانست.
  3. گیتا: اگر وداها را مقدس ترین متن دینی نزد برهمنان و روحانیون بدانیم و اوپانیشاد را مهمترین متن نزد حکیمان و فیلسوفان بدانیم، برای قاطبه مردم هند مهمترین کتاب مقدس گیتا است. اگر ملاک نفوذ و تاثیر همگانی باشد بدون تردید گیتا کتاب مقدس اصلی هندوهاست.

دهرمه: در قاموس های بودایی معانی زیر برای دهرمه ذکر شده است: معیار، درستی، قانون، آیین، عنصر شیء، پدیده، واقعیت, عدالت, تعالیم بودایی و حقیقت غایی. در آیین هندو والاترین شکل دهرمه انجام تکلیف به خاطر نفس تکلیف است نه به خاطر پاداش.

فیلسوفان بودایی به راه میانه اعتقاد و ایمان دارند  و آن راهی است که در امور نفسانی بین زهد و برخورداری واقع می گردد. بودا در نخستین وعظ خود می گوید: « از این دو افراط و تفریط باید دوری ورزند.... یکی زندگی این دنیاست که لذت و خوشی در بر دارد و غیر حقیقی است، دیگری راه ریاضت است... که ناهموار است و غیر حقیقی... کامل( بودا) از هر دوی اینها دوری جسته و راهی که بین این دوست را در پیش گرفته » راهبان بودایی توجهی به ریاضت های برهمنان هندویی نداشته و گاه به تمسخر آن پرداخته اند.

درباره آموزه های بودا باید گفت که رنج ( دوکهه) کلیدی ترین مفهوم این آیین است. از منظر دقیق فلسفی باید بین درد و رنج تفاوت قایل شد. برای این تفکیک نظر جان هیک راه گشاست. وی معتقد است که درد متعلق به ساحت جسمانی است که با سیستم عصبی مرتبط است و حیوانات نیز بدان دچار می شوند اما رنج متعلق به ساحت روحانی یا فراروانی فرد است و نقطه مقابل آن لذت است. همین که انسان ها از ناپایندگی شادی آگاه اند خود منبعی از غصه و رنج را فراهم می آورد. در واقع ماهیت ناپایدار شادی خود عامل رنج است.

شخص رها یافته از رنج تبدیل به بی مرگ می شود و به حالت خاموشی کامل یا نیروانا می رسند. در کیش ماهایانا بی مرگ ها به دلیل مهر ورزی به تمام موجودات سعی می کنند به بقیه نیز برای رسیدن به بیداری یاری برسانند. بی مرگ های هینایانا چنین نیستند و به صورت فردی به قلمروی بیداری ها می روند. در ماهایانا یا چرخ بزرگ بودیسم مورد پذیرش آنها انسان های بیشتری را به نیروانا می رساند

آموزش های بودا درباره ی رنج و چگونگی رهایی از آن در چهار حقیقت شریف متبلور شده است:

  1. نخستین حقیقت این است که بیماری و رنج ( دوکهه) به راستی و عملاً وجود دارد. همه تجربه های زندگی ما حتی تجربه های شادی در لفافه هایی از درد و اندوه پیچیده شده اند.
  2. دومین حقیقت شریف اشاره به علل بروز رنج می کند. علت منشا بروز رنج، « تان ها» ( تشنگی) است.
  3. سومین حقیقت شریف این است که برای علاج رنج واقعاً راهی وجود دارد. یعنی بیماری رنج واقعاً علاج پذیر است.
  4. چهارمین حقیقت شریف طریقتی است که به انقطاع رنج می انجامد. این حقیقت در بردارنده نسخه و دارو است و آن را معمولاً به نام طریقت هشت خوان شریف می نامند.

راه های هشت گانه عبارتند از: فهم درست، فکر درست، سخن درست، عمل درست معاش درست، تلاش درست، توجه درست، تمرکز درست

گستره و مدت زندگی فرد از طریق زنجیره های زادمرگ از  بی نهایت در گذشته تا بی نهایت در آینده بدون هیچ وقفه ای ادامه می یابد( سمساره)، مگر اینکه در این اثنا نجات و رهایی حاصل آید. مجموع این فرآیند بازتولد و تکرار سمساره نام دارد. سمساره ماهیتی جز بی ثباتی و تدویر ندارد و جهانی است در تقابل با نیروانا که وضعیتی ثابت و جاودانه دارد. حقیقت نیروانا همانا معرفتی درخشان است که سالک در طی آن به روشن شدگی ( بودهی) می رسد و بودا می شود.

عموم بوداییان این آموزه را در کنار چهار حقیقت عالی و راه های هشت گانه عالی، تعلیم بنیانی آیین بودا دانسته اند.

مطابق آموزه های بودا حتی یک واقعیت از زندگی من نیست که توسط زندگی پیشین من مقدر نشده باشد. این چیزی است که کارما نامیده می شود. ما تا ابد در حال بافتن کارمای خود هستیم و هنگامی که می میریم موجود دیگری که وارث آن کارماست متولد می شود. یکی از مریدان شوپنهاور که شیفته ی آیین بودا بود داستان آشنایی خود با یک گدای نابینایی در هند را نقل می کند که گدا معتقد بوده است « اگر من نابینا به دنیا آمده ام دلیل آن گناهانی است که در زندگی پیشینم مرتکب شده ام، نابینا بودن من عادلانه است». گاندی با ساختن بیمارستان مخالف بود . می گفت بیمارستان و امور خیریه صرفاً ادای دِین را به تعویق می اندازد. اگر دیگران رنج می برند باید ببرند تا تاوان گناهی را بپردازند. اگر به آنان کمک شود بازپرداخت دِین آنها به تعویق می افتد!!

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

استاد محمدرضا شعبانعلی ( البته می دانم که ترجیح ایشان بر این است که بدون لقب و با ضمیر مفرد و حتی با نام کوچک خطاب شوند) کسی است که در روند مطالعه و کتاب خوانی من بی اغراق بیشترین تاثیر را داشته است. مدت ها است که پیگیر روز نوشته هایش هستم و گاهی هم سری به سایت وزین متمم می زنم. همیشه پیگیر مطالب و فایل های صوتی اش هستم. وقتی مطلع شدم کتاب « از کتاب» به نویسندگی او چاپ شده است بدون درنگ دو نسخه از این کتاب را سفارش داده و خریدم و با اشتیاق خواندم و لذت بردم و شهریور امسال به اتمام رساندم.

این کتاب نگاهی موشکافانه به مقوله کتاب و کتاب خوانی دارد. یک نکته بسیار جالب برایم این بود که در جاهای مختلفی از کتاب با اینکه به نکته ای از کتابی یا مقاله ای در تایید اثر کتاب خوانی اشاره می کند اما با وسواس خاصی جنبه های دیگر آن نظر را هم مورد کنکاش قرار می دهد گویی که به نمایندگی از کسی که مخالف آن نظر است ابراز نظر می کند.

اصلا شروع کتاب در دیباچه با این گفته ویرجینیا وولف همراه است که « بهترین توصیه ای که می توان در زمینه کتاب خوانی به یک نفر کرد این است که هیچ توصیه ای را نپذیرد» !!!  نظری به ظاهر کاملاً مخالف ماهیت وجودی این کتاب.

در جایی از کتاب اشاره می کند که:« در تحقیقات متعددی ادعا شده است که مطالعه اغلب کتاب های غیر اجباری می تواند درآمد ما را در طول زندگی افزایش دهد » نکته ای بسیار مستعد موج سواری برای بسیاری از نویسندگان اما در کمال حیرت در ادامه وصف این موضوع اشاره می کند که: « ممکن است در این تحقیقات رابطه علی با رابطه همبستگی اشتباه گرفته شود» و یا اینکه « اگر خواندن کتاب درآمد فردی را در اتریش یا آلمان زیاد کند آیا در مورد ایران هم صدق خواهد کرد یا نه» !!!

در جایی دیگر به یک نکته تاریخی اشاره می کند: « بر سردر کتابخانه شهر تبای در یونان نوشته شده بود: شفاخانه جان.» نکته ای بسیار مهم و نادر در تایید نظر نویسنده و فلسفه کتاب از اعماق تاریخ. اما باز هم مخالف جریان آب شنا می کند و می گوید:« البته شاید این موضوع مربوط به این باشد که نویسندگان غربی ریشه تاریخی هر چیز را به یونان باستان نسبت می دهند.»!!!

در جایی دیگر از نیل فرود به عنوان یکی از پیشگامان کتاب درمانی اشاره می کند ولی به این نکته هم اشاره می کند که:« البته هنوز زود است که بطور قطعی و مستدل در باره اثر کتاب خوانی حرف بزنیم»!!!

به نظر من وجود همچین نویسندگان و اندیشمندانی همانند در و مرواریدی در انبوه صدف های موجود در دریا می باشند.

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

امروز قصد دارم به بخش هایی دیگر از کتاب « بودیسم و صوفیسم» نوشته دکتر عبدالحمید ضیایی اشاره کنم

برخی محققان بودا را آدم ابوالبشر خوانده اند و جزیره سرندیپ( سریلانکا) را که معبد دندان بوداست مهبط آدم شمرده اند و قدم گاه بودا را قدم گاه آدم خوانده اند. عده ای نیز وی را با الیاس و خضر تطبیق داده اند. دکتر سید حسین نصر بودا را منتسب به ذوالکفل دانسته است.  و برخی سوگند به انجیر در سوره تین را اشاره به درخت انجیری می دانند که بودا زیر آن به اشراق رسیده است. عده ای نیز وی را هرمس که به قولی همان ادریس است یکی دانسته اند.

عده ای نیز بودا را موسس مذهب صابئین دانسته اند. عده ای نیز بودا را در کنار مانی و مزدک جزو پیامبران دروغین یاد کرده اند.

اولین کسی که بطور خاص از تاثیر سنت های هندی بر عرفان اسلامی سخن رانده « فون کرمر»  است که در مقاله ای در سال 1888 آداب مستتر در عرفان اسلامی را به کل برگرفته از سنن هندو دانسته است.

« گلدزیهر» به شباهت های بسیار بین ابراهیم ادهم و بودا اشاره کرده است و داستان ابراهیم ادهم را کاملاً برگرفته از زندگی بودا دانسته است.

نیکلسون معتقد است عرفان اسلامی ریشه در سنت اسلامی و قرآن دارد و حتی اگر اسلام به طرز معجزه آسایی در سرزمینی به دور از مجاورت فرهنگ های دیگر می بود باز از دل آن عرفان پدید می آمد اما از دیگر سو معتقد است عرفان اسلامی و تصوف در حوزه مسائل اجتماعی متاثر و وامدار از رهبانیت بودایی است. اما دکتر زرین کوب معتقد است که این دو در اساس با یکدیگر متفاوت هستند.

هم اکنون بودیسم با سرعتی چشمگیر در حال گسترش در آمریکا و  اروپا می باشد. از مهمترین دلایل گرایش غربیان به بودیسم می توان به عوامل زیر اشاره کرد: فرد گرایی و عدم تاکید بر عبادت جمعی، مسکوت بودن امر الوهی، نیاز به صلح، آرامش و معنویت و تعامل با محیط زیست

از نظر کثیری از محققان ادیان ابراهیمی نمی توان آیین بودا را دین نامید زیرا این آیین امور ماوراءالطبیعی و غیر مادی را بر نمی تابد و ماده را تنها موجود ازلی و ابدی می داند که خالقی نداشته است و به مراسم آیینی یا پرستش مابعدالطبیعه و خداشناسی توجهی ندارد.

بودایی ها خود را به این نام نمی شناسند. بودایی ها خود را پیرو درمه می دانند. درمه در واقع حقیقت است همان حقیقتی که وقتی بودا به مقام بودهی یا همان اشراق رسید آن را دریافت.

تاریخچه آیین بودا دو هزار و پانصد سال قبل در بنارس آغاز می شود و آن زمانی است که شاهزاده ای نپالی به نام سیذارتا یاگوتاما، بودا می گردد یعنی بیدار می شود و اشراق می یابد. او پس از تربیتی شاهانه ، زندگی خانوادگی را رها کرد و زیر نظر مربیان معنوی متعددی تربیت یافت. او همچنان راه خود را می جست. مدتی به خود آزاری پرداخت و آن را هم کنار گذاشت و سرانجام در زیر یک درخت در جایی که اکنون به بودگیا شهرت دارد، به یافت معنوی رسید.

 

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

اخیراً کتاب « بودیسم و صوفیسم» با عنوان فرعی « بررسی شباهت ها و پیوندهای آیین بودا و تصوف ایرانی» نوشته دکتر عبدالحمید ضیایی از انتشارات هزاره ققنوس خواندم. کتابی بسیار سودمند در زمینه آشنایی با آیین بودایی و همچنین ارتباط متقابل عرفان اسلامی با سایر ادیان و مکاتب. این کتاب برگرفته از رساله دکتری مولف در زمینه عرفان تطبیقی بوده است. در ادامه به قسمت هایی از این کتاب اشاره می کنم:

اصل نیم قدم: طبق این اصل نباید آنچنان آرمانی بیاندیشیم و از جامعه فاصله بگیریم که به آنان به دیده تحقیر بنگریم و نه آنکه خود را در جامعه حل کنیم. کافی است هم قدمی خود را با آنان حفظ کنیم اما همیشه اندکی به اندازه نیم قدم از آنان پیش تر باشیم و این همان چیزی است که بودا از آن به « شیوه پنهان» نام می برد.

به عقیده استاد ملکیان مشهورترین معنی قابل فهم از عرفان عبارت است از : حقیقت نهایی در باب عالم واقع را نه از طربق تجارب متعارف می توان یافت، نه با عقل بلکه به آن فقط به مدد تجربه عرفانی یا شهود عرفانی غیر عقلی می توان راه یافت.

علیرغم وجود تفاوت هایی بین عرفان و تصوف و تلاش عرفان پژوهان جهت تفکیک این دو اصطلاح ولی نگارنده معتقد است مرزبندی جدی و دقیقی بین تصوف و عرفان وجود ندارد. گفته شده که عرفان به جنبه فرهنگی و علمی اهل شهود و کشف اطلاق می شود و تصوف به جنبه اجتماعی آنان. از سوی دیگر در منازعات درون فرقه ای ، تصوف جریانی انحرافی تلقی شده است. نقد مشی و منش صوفیان به قلم عارفان و شاعران نیز مزید بر علت است.

صوفیه به برخی مناسک ( از قبیل خرقه، خانقاه، مرید مرادی، رقص سما، خلوت گزینی و چله نشینی) روی آورده و آن را مستحسنات نامیده است. مخالفان این مناسک را بدعت نامیده اند. عزالدین کاشانی با تقسیم بدعت به مزموم و محمود استحسانات صوفیه را بدعت محمود نامیده است.

به گفته برتلس ایران به مرکزیت خراسان و خراسان به مرکزیت نیشابور مهد تصوف بوده است. برخی از مورخان موسس مکتب تصوف را ابراهیم ادهم و برخی بایزید بسطامی دانسته اند. در ضمن پی ریزی مکتب عرفانی بغداد به رهبری جنید بغدادی بوده است.

قاطبه اهل تصوف فارسی زبان اند و از قرن پنجم به بعد زبان فارسی زبان رایج بسیاری از آثار عرفانی می گردد.

در توضیح تفاوت بین عرفان خراسانی با عرفان ابن عربی بیان دکتر شفیعی کدکنی قابل تامل است: « عرفان نگاه هنری به دین است با این تفاوت که در عرفان خراسان دینی که هم دنیا را دارد و هم آخرت را و در عرفان ابن عربی دینی که فقط عالم غیب را مدنظر دارد و از دنیای مردم به کل غافل است.»

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

اکنون قصد دارم به بخش آخر از کتاب « ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما«  اثر استاد شفیعی کدکنی اشاره کنم که نگاهی اجمالی به ادبیات فارسی داشته است:

در کل ادبیات فارسی را می توان به چند دوره تقسیم کرد:

  • سه قرن اول اسلامی: بر روی هم نخستین نمونه های ادبیات فارسی که به صورت مکتوب باقی مانده است به قرون اولیه اسلامی بر می گردد.
  • دوره سامانی و غزنویان بزرگ: این دوره تا نیمه اول قرن پنجم ه.ق را شامل می شود و شاعرانی چون رودکی، شهید بلخی، فردوسی، کسائی مروزی، منوچهری، فرخی سیستانی و عنصری در این دوره بوده اند. روحیه گویندگان این دوره عموماً شاد است.
  • دوره سلاجقه و خوارزمشاهیان: در این دوره نخستین نمونه های برجسته شعر صوفیانه را در آثار شاعرانی از جمله سنایی غزنوی و عطار می بینیم. شعر عطار بالاترین مرحله شعر عرفانی در این دوره است. از شاعران برجسته دیگر این دوره می توان به ناصرخسرو ( که با گسستن از دربارهای سلاطین شعر خود را در زمینه عقاید دینی و اجتماعی خویش سرود.) ، خیام( که سکه رباعی را برای همیشه به نام خویش کرده است) ، انوری ابیوردی ( که استقلال غزل در این دوره در آثار وی پدید آمد) ، خاقانی شروانی و نظامی گنجوی نام برد. در میان نویسندگان نثر فارسی نیز می توان به ابوالفضل بیهقی و نصراله منشی اشاره کرد. نثر استوار و متین بیهقی در تاریخ مسعودی( تاریخ بیهقی) چنان قوی است که در دوره های بعد نویسنده ای که بتواند همطراز وی باشد نمی توان یافت.
  • دوره ایلخانان مغول: از اواسط قرن هفتم آغاز می شود و تا نیمه اول قرن هشتم ه.ق. ادامه می یابد. دوره آشوب و خونریزی است. شعر عرفانی در این دوره در آثار جلال الدین رومی به اوج می رسد. همچنین سعدی چهره استثنایی دیگر این دوره است. همچنین می توان به امیرخسرو دهلوی در هندوستان اشاره کرد
  • دوره تیموری: در دوره تیموری تا صفویه قلمرو زبان فارسی در هند و آسیای صغیر و سراسر ایران توسعه یافته است. پس از این دوره هیچگاه قلمرو زبان فارسی به این گستردگی نبوده است. در هند دربارها مشوق زبان و ادبیات فارسی هستند. چهره استثنایی این دوره حافظ می باشد. در اواخر این دوره همچنین جامی را داریم. چهره برجسته دیگر این دوره عبید زاکانی است. نبوغ او در عالم طنز و هجوسرایی مقام او را در صفحات تاریخ ادب فارسی بی نظیر کرده است. تا روزگار معاصر نوسینده و شاعری نداریم که در این راه تا این حد از کمال رسیده باشد.
  • دوره صفوی و قسمتی از عهد زندیه: سبک هندی در این دوره در سراسر قلمرو زبان فارسی رواج یافته است. در اوایل این عهد فغانی شیرازی راه و رسم تازه ای نشان می دهد  و شاعران روزگار او و بعد همگی از طرز خاص فغانی پیروی می کنند. در اغلب تذکره ها در شرح حال بسیاری از شاعران می خوانیم که « وی تتبع دیوان فغانی می کند.». اگر از حافظ که چهره ای استثنایی بود بگذریم روی هم رفته شاعران دوره صفوی آثار خواندنی تری نسبت به دوره تیموری عرضه کرده اند. چهره برجسته دیگر این دوره وحشی بافقی است. زبان شعر وی با معاصرانش اندکی متفاوت است.  نوع تازه ای از شعر فارسی که در این دوره باب شد مراثی مذهبی بود و سراینده معروف این گونه شعر محتشم کاشانی می باشد.
  • دوره زندیه و قسمتی از عهد قاجاریه: در میان شاعران این دوره هیچ چهره برجسته ای که جنبه آفرینندگی داشته باشد نداریم. از جمله شاعران این دوره می توان به هاتف اصفهانی، فروغی بسطامی، قاآنی اشاره کرد.
  • دوره مشروطیت: از بزرگان این دوره می توان به ملک الشعرا، پروین اعتصامی، ایرج میرزا نام برد. بهار که در شیوه شاعران قدیم استادی بی مانند و یگانه بود و در کار قصیده سرایی سرآمد همه سرایندگان عصر خویش است و ناقدان ادب او را در شمار چند چکامه سرای درجه اول زبان فارسی در تمام طول تاریخ ادب فارسی به شمار آورده اند. پروین اعتصامی نیز یادآور شاعران قرن پنجم و ششم به ویژه ناصرخسرو می باشد و شعری به تاریخ ادب پارسی ارائه کرد که تا آن روز بی سابقه بود. ایرج میرزا نیز روانی گفتارش در میان گویندگان چند قرن اخیر بی سابقه بوده است.
  • دوره معاصر: دوره ای که از سال 1320 آغاز می شود. در نثر این دوره آثار صادق هدایت از تازگی بسیار برخوردار بوده است. نیما یوشیج نیز در عروض فارسی تجدید نظر می کند و مسیر شعر فارسی را در جریانی قرار می دهد که هر روز بر وسعت و کمال آن افزوده می شود. او قافیه را به عنوان یک زینت و یک عنصر موثر در موسیقی شعر پذیرفته است ولی تکرار پی در پی قافیه ها را در پایان هر شعر لازم نمی داند.
  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

امروز می خواهم به  بخشی دیگر از کتاب » ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما«  از استاد شفیعی کد کنی در مورد داستان نویسی نو و ادبیات نمایشی در ایران اشاره کنم  :

داستان نویسی نو در ایران

می توان گفت داستان نویسی نو در ایران با « یکی بود یکی نبود » نوشته محمد علی جمال زاده که ابتدا در سال 1922 در برلین منتشر شد آغاز شد.

جمال زاده راهی را گشود که نویسندگان بعدی از جمله صادق هدایت و بزرگ علوی آن را پیمودند.  نسل های بعدی هنوز نتوانسته اند گامی فراتر از هدایت و علوی بردارند.

هدایت را می توان به لحاظ اقتدار و شهرت عظیم نویسندگی و وسعت و تنوع زمینه آثارش برجسته ترین شخصیت در نثر جدید فارسی به حساب آورد.

پس از 1320 نسلی جوانتر در عرصه داستان نویسی جدید ایران پدید آمد از جمله صادق چوبک، جلال آل احمد، ابراهیم گلستان و محمود اعتماد زاده ( م.ا. به آذین) و سیمین دانشور

جلال آل احمد از مردمی ترین نویسندگان معاصر است و به احتمال دامنه نفوذ وی حتی از صادق نیز گسترده تر است.

رمان سووشون از سیمین دانشور ( همسر جلال آل احمد) از نظر منتقدان یکی از دو یا سه رمان برجسته در زبان فارسی است.

ابراهیم گلستان نثری شاعرانه و دلکش دارد ولی هیچیک از شخصیت های داستان هایش به یاد نمی مانند.

ادبیات نمایشی

تئاتر به معنی درست آن تا یک سده پیش در شرق وجود نداشت و به احتمال نخستین کسی که در آسیا دست به نوشتن نمایشنامه زد میرزا فتحعلی آخوند زاده بود.

علت اینکه ادبیات نمایشی در ایران وجود نداشته به این موضوع بر می گردد که نیروی حیاتی برای رشد اینگونه ادبیات انتقاد است. هرگاه نسیم آزادی در ایران وزیدن گرفته عصر مشروطه و دوران پس از کناره گیری رضا شاه از سلطنت- در نمایشنامه نویسی نیز حرکتی آغاز شده است.

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

عصر مشروطه

در ادامه اشاراتم به کتاب«   ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما» گریزی خواهم زد به بخش عصر مشروطه:  

ادبیات این دوره بازتاب همه تلاش و کوشش مردم ایران برای دستیابی به حکومت قانون است. اندیشه آزادی در ایران به تدریج از مسیر هند ، روسیه و امپراتوری عثمانی رواج یافت. یکی از بهترین انواع شعر که در اواخر این دوره شکوفا شد تصنیف است. تصنیف کار آمدترین شکل و قالبی بود که شعر مشروطه آن را به میان توده مردم برد. بزرگ ترین چهره این عرصه عارف قزوینی بود و بعد از وی بهار بود.

شخصیت های عمده این دوره عبارتند از:

  1. بهار: سیاستمدار و روزنامه نگار و استاد دانشگاه که به علت تنوع و حجم آثار ادبی اش همه جا نشانی از وی بر تاریخ جنبش مشروطه وجود دارد. بی شک از روزگار خاقانی ، قصیده سرایی به اهمیت وی به جهان نیامده است و آخرین قصیده سرای بزرگ شعر فارسی به حساب می آید.
  2. ایرج میرزا: با ادبیات اروپایی آشنا بود و از زمان سعدی به بعد سلیس ترین و روان ترین زبان شعری را عرضه کرده است.
  3. عارف قزوینی: بهترین تصنیف سرای این دوره بوده است.
  4. دهخدا: سیاستمدار، ادیب، پژوهنده استثنایی و شایسته عنوان پیشاهنگ . مبدع زبان قصه نویسی در ادبیات فارسی می باشد.
  5. فرخی یزدی: شاعر انقلابی و روزنامه نگار انقلابی که از طبقه محروم و زحمتکش جامعه برخواست. وی بزرگ ترین شاعر غزل سرای این دوره است. در زندان قصر به دستور رضا شاه با تزریق آمپول هوا به قتل رسید.
  6. پروین اعتصامی: یکی از مستقل ترین وبا نفوذ ترین شاعران این دوره می باشد. شعر پروین گاه یادآور آثار درخشان سخن سرایان کهن است و گاه از رمانتیسم نیز چیزی در آن یافت می شود و از این لحاظ نفوذ ادبیات غرب نیز در آن مشاهده می شود.
  7. میرزاده عشقی: زبانی تند و دشنام گو و در عین حال صمیمی و میهن پرستانه داشت.
  8. ابوالقاسم لاهوتی: از جمله فعال ترین و مستعد ترین شاعران این دوره است و یافتن همسنگی برای وی دشوار است. بعد از نبردی چریکی برای انقلاب کمونیستی مجبور شد که به اتحاد جماهیر شوروی برود و باقی عمر خود را آنجا گذراند.
  9. ادیب الممالک فراهانی: استادی مجرب و نخستین شاعری که در سرودن شعر محکم سنتی با زبان کلاسیک، گامهای بزرگی برداشت.
  10. نیما یوشیج: در اصل مربوط به شاعران پس از دوره مشروطه می باشد.  نیما از نخستین سال های جوانی بر سنت های رایج شورید. این دور شدن از هنجار تا حدی نتیجه مسلط نبودن وی به شعر سنتی بود. بیشتر مواد و مصالحی که در آثار نیما یافت می شود ملهم از شیوه شاعران غربی است به سبب آشنایی او با ادبیات غربی از طریق زبان فرانسوی.

بهترین سرایندگان شعر نیمایی عبارتند از: احمد شاملو، اخوان ثالث ( م.امید )، فروغ فرخ زاد، سهراب سپهری

  • مهرزاد نوشاد