امروز قصد دارم به بخش دیگری از کتاب « از کتاب» اشاره کنم که به تعریف برخی اصطلاحات رایج در فرهنگ کتاب خوانی می پردازد:
منبع ، ماخذ، ارجاع، یادداشت ، کتابنامه و نمایه
خیلی سخت است که در یک زبان دو کلمه کاملاً هم معنا باشند. وقتی در طول زمان دو کلمه مستقل پدید آمده اند احتمالا تفاوت هایی در معنایشان بوده است که نتوانسته اند جایگزین یکدیگر شوند. کسی که می خواهد خواننده حرفه ای باشد بهتر است این اصطلاح ها را و اساساً هیچ دو اصطلاح دیگری را هم معنا فرض نکند.
وقتی داستانی درباره سیاستمداری از کتاب نویسنده ای که معاصر او بوده است روایت می کنیم آن کتاب منبع ما محسوب می گردد. همچنین وقتی جمله ای از نویسنده ای از کتاب خود او نقل می کنیم آن کتاب باز منبع ما محسوب خواهد شد.
ماخذ: در دل این اصطلاح، دست اول بودن وجود ندارد. وقتی به جمله ای از انیشتین در مقاله ای بر می خوریم بدون اینکه از صحت آن مطمئن باشیم آن مقاله ماخذ ما محسوب می گردد.
ارجاع هم یعنی اشاره به یک منبع یا ماخذ. بنابراین ممکن است من در کتابم چهار منبع داشته باشم ولی به یکی از آن منابع صد بار ارجاع داده باشم.
اما یادداشت: برخی از نویسندگان هنگامی که به یک منبع یا ماخذ ارجاع می دهند، نمی خواهند به یک اشاره ای کوتاه صرفاً اکتفا کنند. این توضیحات بیشتر بخش یادداشت های کتاب را تشکیل می دهند.
و کتابنامه: لزوماً به منابعی که نویسنده از آنها استفاده کرده اطلاق نمی شود. ممکن است کتابهایی باشند که نویسنده اساساً آنها را دقیق نخوانده باشد و یا از آنها در تالیف کتاب استفاده نکرده باشد ولی به این ادراک رسیده باشد که خواننده برای مطالعه بیشتر می تواند به آنها رجوع کند. این چنین کتاب های پیشنهادی در بخش کتابنامه لیست می شوند.
و همچنین نمایه: برخی از کتاب های غیر داستانی بخشی به نام نمایه دارند که کلمات کلیدی و اسامی خاص با ذکر صفحه مربوطه قید می شوند و می توانیم چک کنیم که به هر کلمه در کدام صفحات اشاره شده است.
مقدمه و دیباچه و پیشگفتار
برخی نویسندگان هستند که تمام گفته های خود را در غالب مقدمه یا دیباچه قید می کنند ولی تفاوت هایی بین این دو وجود دارد.
در مقدمه نویسنده در مورد اهمیت کتاب توضیح می دهد و گاهی مهمترین نکات کتاب از نگاه خودش را شرح می دهد و گاهی هدف از نوشتن هر فصل و یا خلاصه ای از هر فصل آورده می شود.
در دیباچه ( preface) اما بیشتر با معرفی خود نویسنده و فرایند و داستانی که پشت آفرینش کتاب وجود داشته است مواجه می شویم. فضای دیباچه بیشتر شخصی است و از حال و هوا و تجربیات درونی نویسنده حکایت می کند. در دیباچه متوجه می شویم که چرا این کتاب نوشته شده است، ویژگی هایش چیست و نویسنده جایگاه کتاب را در مقایسه با کتاب های دیگر چگونه می بیند. در دیباچه است که برخی از نویسندگان به تعریف و تمجید از خود می پردازند مانند سعدی در گلستان و نسیم طالب در کتاب " فریب خورده تصادف". در کل می توانیم بگوییم دیباچه مربوط به هر آنچه است که مربوط به حاشیه کتاب است نه اصل کتاب. اما در مورد کتاب های ترجمه مرز قطعی بین مقدمه مترجم و دیباچه مترجم وجود ندارد.
اما پیشگفتار توضیحی است که فردی صاحب نظر غیر از نویسنده ، به درخواست نویسنده یا ناشر درباره کتاب مطالبی را می نویسد. نویسندگانی که در فضای جامعه کمتر شناخته شده اند ولی در حوزه تخصصی خود شناخته شده اند با این ابزار می توانند به شناساندن بهتر خود و کتاب خود به خواننده اقدام کنند بی آنکه همانند سعدی و نسیم طالب به به تمجید خود بپردازند.