مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امشب قد دارم به بخش دیگری از کتاب  « از کتاب»  اشاره کنم که علت اینکه کتاب نمی خوانیم را مورد بررسی قرار می دهد:

چرا کتاب نمی خوانیم؟

به تجربه افراد زیادی را دیده ام که می گویند من دوست دارم کتاب بخوانم اما کتاب خواندن مرا خسته می کند و وقت خواندن کتاب خوابم می برد. و یا اینکه من مدتی کتاب می خوانده ام اما اکنون دیگر همتش را ندارم. وقتی به کتاب خانه این افراد نگاه می کنید متوجه می شوید که ماجرا چیست. آنها کتاب های ضعیفی خوانده اند که نباید می خواندند. هر روز در بسیاری از نقاط دنیا کتاب هایی فروخته می شوند که هرگز ارزش خواندن ندارند. برداشت من این است که از هر ده کتاب غیر داستانی که روی میزها و پشت ویترین هاست شاید هشت یا نه مورد هرگز نباید چاپ می شد.

جمله مشهوری وجود دارد که برخی می گویند که هر کتاب ارزش یک بار خواندن را دارد. اگر کمی به این جمله فکر کنیم به نادرست بودن آن پی خواهیم برد چرا که با وجود منابع محدود- اعم از وقت، پول، توجه و تمرکز- مسلماً نمی توان این گزاره را درست دانست. صاحب نظران بسیاری بر این نکته تاکید دارند که اگر کتاب مناسب در زمان مناسب در اختیار انسان ها قرار بگیرد می تواند آنها را به خوانندگانی در تمام طول زندگی تبدیل کند. نا مناسب بودن کتاب حداقل دو مصداق دارد: بسیار پایین تر و یا بسیار بالاتر از سطح شخص

همه به راحتی می توانیم تشخیص دهیم که کتابی بیش از حد ساده است اما شاید نتوان به سادگی دشوار بودن یک کتاب را تشخیص داد. اگر کتابی پیش روی شماست که بعضی قسمت های آن را حتی دو یا سه بار می خوانید کاملا متوجه نمی شوید و تصور می کنید که شخص دیگری باید محتوی آن را برایتان توضیح دهد، کتاب نادرستی را انتخاب کرده اید.

یکی از علت های بی میلی ما به کتاب خوانی این است که تصور می کنیم اگر می خواهیم به عنوان فردی کتاب خوان شناخته شویم حتماً باید بسیاری از کتاب های معروف و شناخته شده را خوانده باشیم.

یکی از تصورات نادرست درباره کتاب خوانی این است که اگر خواندن کتابی را شروع کردیم حتماً باید تا انتها خواندن آن را ادامه دهیم. منطقی این است که هر جا که به این نتیجه رسیدیم که کتاب برای ما مفید نیست خواندن آن را رها کنیم. حتی اگر در فصل 11 کتاب 12 فصلی به این نتیجه رسیدید که کتاب برایتان مفید نیست خواندن آن را رها کنید.

قاعده شخصی من در مطالعه کتاب های غیر داستانی این است که اگر در فصلی از کتاب مرا با خود همراه نکرد یک فصل دیگر هم به نویسنده فرصت می دهم چرا که ممکن است نویسنده در آن فصل ضعیف عمل کرده باشد. آن فصل را ناتمام رها کرده و به فصل دیگر می روم اگر باز هم نویسنده نتوانست با من همراه شود آنگاه کتاب را ناتمام رها می کنم.

اینکه بگوییم مطالعه همیشه لذت بخش است بیشتر به افسانه شبیه است تا واقعیت. کتاب خوانی هم مانند هر کار دیگری می تواند لحظات دشوار داشته باشد. گاهی لازم است کتاب هایی را بخوانیم که دوست نداریم. حتی عاشقان کتاب هم می توانند نویسنده ای که منظورش را صریح بیان نمی کند نفرین کنند و در مطالعه برخی از کتاب ها لحظه شماری کنند که کتاب به پایان برسد. موضوع مهم این است که سعی کنیم تا زمانی که در آغاز راه هستیم سعی کنیم از چنین تجربه هایی پرهیز کنیم.

چقدر در برابر نویسنده تسلیم شویم؟

آیا در کتاب خوانی باید تسلیم نویسنده باشیم یا باید ذهن نقاد خود را فعال نگه داریم؟ در دو سوی این طیف دو رفتار تسلیم مطلق و نگاه نقادانه افراطی وجود دارد که هر دو نا کارآمدند. کتاب ها گاو صندوقی از شمش طلا نیستند که تمام جملات آن حکیمانه باشند بلکه بهتر است که آنها را معادن طلا بدانیم که رگه هایی از نکات و آموزه های ارزشمند در میان حجم بزرگ تری از نکات کم ارزش و بعضاً نادرست پنهان شده اند. شیرین ترین روش خواندن کتاب غرق شدن در کتاب و غوطه وری در دریای ذهن نویسنده است. ساموئل کولریج قاعده طلایی  خود را در خواندن کتاب چنین بیان می کند: « تا زمانی که از نادانی نویسنده مطمئن نشده اید، فرض کنید خودتان از فهم حرف های او ناتوانید».

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

تصوف و عرفان

 

امشب قد دارم به بخش دیگری از کتاب  « بودیسم و صوفیسم» نوشته دکتر عبدالحمید ضیایی اشاره کنم و نگاهی به نظرات گوناگون در زمینه منشا عرفان و تصوف در ایران و همچنین تاثیر عرفان ایرانی از مکاتب دیگر نماییم:

نفوذ بودیسم در عرفان خراسانی:

پس از تاسیس سلسله موریا در هند و در زمان پادشاهی آشوکا آیین بودا به تدریج مناطقی از کابل، قندهار، کشمیر و خراسان بزرگ را فرا گرفت. قاضی ساعد اندلسی معتقد است که ایرانیان پیش از ظهور زرتشت بر مذهب بودا بوده اند. در متون چینی به گزارشی بر می خوریم درباره ایرانیانی که کیش بودا را در مرزهای چین رواج دادند. از دیگر آیین های معاصر این دوره مذهب مانی است . به احتمال زیاد مانی برخی از باورهای خود از قبیل پرهیز از کشتن جانوران، سیاحت، بی خانمانی و اعتقاد به تناسخ را از بوداییان اخذ کرده است. مانی پیامبر ایرانی کیش خود را تحت تاثیر مستقیم کیش بودایی عرضه کرده است. پس از اسلام تعلیمات آیین بودایی در تصوف ایرانی متبلور شد. در روزگار بنی امیه و سپس خلفای عباسی بوداییان جزء اهل ذمه قرار گرفتند. آزار و اذیتی که آغاز شده بود دیری نپایید و بوداییان اجازه یافتند که معابد تخریب شده را بازسازی کنند.

اثرات سنت های ایرانی بر بودیسم

بنا بر پاره ای از گزارش ها سنت های ایرانی از جمله آیین های زرتشتی، زروانی، مانویت و میتراپرستی را باید در زمره منابع اثر بخش در الهیات و اسطوره سازی مهایانا قلمداد گرد.

شهاب الدین سهرودی معتقد بود که موسس اصلی فلسفه اشراق/ حکمت خسروانی، زرتشت، پیامبر بزرگ ایرانی است. وی زرتشت ، هرمس و افلاطون را سه نیای روحانی خود می داند.

سعید نفیسی معتقد است فلسفه های یونانی، یهودی و نصاری بطور غیر مستقیم و از طریق دین مانی بر تصوف ایران اثر گذاشته اند.

میترائیسم ( مهرپرستی):

میترا ریشه ایرانی دارد با این همه این دین در خارج از ایران شکل گرفت و در سراسر امپراتوری روم گسترش یافت. این دین مقارن با استقرار آیین زرتشت در ایران رونق گرفت. این دین را آریایی ها به ایران و هند بردند. مهرپرستان معتقدند که خدای مهر یک بار بصورت انسانی در غاری ظهور کرد و شبانانی که آنجا بودند به وی ایمان آوردند. آنگاه خدای مهر گاو نری را کشت و خون آن را بر روی زمین افشاند. هرجا که قطره ای از خون افتاد سرسبز و بارور شد.

مقام هفتم والاترین مقام برای یک سالک میترایی بوده است که این مقام را پتر یا پدر می نامیدند. پدران در واقع عالیترین مقام را در آیین میترایی داشتند و همین لقب را عیسویان از مراسم میترایی اخذ کرده اند. مقام پیر در تصوف و عرفان بایستی الگویی از مقام پتر در آیین میترایی باشد. در کیش میترایی مقام هفتم مقام عقاب بود که نهایی ترین مرحله ی ارتقای میترایی بود. وقتی به عرفان می نگریم به خصوص در منطق الطیر متوجه می شویم که سیمرغ نهایی ترین مدارج صوفیه به شمار می رود.

برخی از عرفای مسلمان به اتهام زندقه و مانویت تکفیر و کشته شدند از جمله شهاب الدین سهروردی و منصور حلاج. زندیقی صفت منتسب به اتباع مذهب مانوی، مزدکی و بطور عام ملحدان و بی باوران بوده است.

 

 

فرضیات هفتگانه در باب منشا تصوف:

  1. ریشه یونانی: جمعی از محققان معتقدند که تصوف از فلسفه نوافلاطونی اسکندریه سرچشمه گرفته است و معتقدند مفاهیمی نظیر زندان بودن تن برای روح، معرفت نا ممکن به حقیقت عالی از طریق فکرت عقلی و لزوم اشراق و جذبه جملگی از حکمت و فلسفه یونانی به تصوف و عرفان اسلامی سرایت کرده است. اسطوره شناس بزرگ دکتر ژاله آموزگار معتقد است آنچه که در آثار نو افلاطونیان می بینیم که بعدها بر عرفان اسلامی اثر گذاشته است، بازتولید تاثیرات آیین زرتشتی بر اندیشه های متفکران یونان باستان است. جالب اینکه برای دادن ارزش به هر نوشته در زمینه کیمیاگری، اختر شناسی و ستاره شناسی آن را به زرتشت نسبت می دادند.
  2. منشاء عیسوی: عراق، شام، مصر از مراکز رهبانیت مسیحی بوده است و صوفیان بزرگی از جمله ذوالنون مصری، ابوهاشم دارانی، ابوهاشم صوفی و ابراهیم ادهم در این سرزمین ها می زیسته اند و ارتباط با افراد مسیحی در تربیت زاهدانه و صوفیانه نمی توانسته بی تاثیر باشد. نیکلسون ریاضت های عارفان مسلمان از جمله روزه سکوت را برگرفته از مسیحیت می داند. ابوریحان بیرونی ریشه کلمه صوفی را مأخوذ از سوف یونانی به معنای حکمت و دانایی دانسته است.
  3. ریشه قرآنی: عده ای محققان تصوف را زاییده ی مکتب اسلام و تعلیمات قرآن دانسته اند از جمله لویی ماسینیون شرق شناس و اسلام شناس فرانسوی و ایلیا پتروشفسکی خاورشناس روس اشاره کرد.
  4. منشا بودایی و برهمایی: عده ای معتقد به تاثیر افکار و آرای برهمایی و بودایی در پیدایش تصوف موثر بوده است و آرای هندوان و مذاهب برهمنان را مخصوصا بر سخنان منصور حلاج، بایزید بسطامی و جنید بغدادی موثر دانسته اند. چله نشینی، ریاضت صوفیانه و اعتکاف چهل روزه عرفا در کوه یا مکانی مقدس را برخاسته از کمال عدد چهل در مجموعه اوپانیشاد است. فون کریمر خرقه پوشیدن، ذکر و به کار بردن تسبیح برای شمردن را مأخوذ از هند می داند.
  5. تصوف عکس‌العمل فکر آریایی در مقابل نفوذ و سلطه اسلام عربی بوده است. موافقان این عقیده می گویند پس از آنکه ایرانیان در جنگ های قادسیه و نهاوند از لشکریان عرب شکست خوردند برای حفظ جان زیر بار دیانت اسلام رفتند و لذا تصوف به نوعی تجلی و ظهور روح ایرانی بر چهره مذهب اسلام است. سعید نفیسی تصوف ایران را از عرفان عراق، بین النهرین، مغرب متمایز دانسته است و آن را حکمتی به کل آریایی دانسته است.
  6. استقلال وجودی: برخی احتمال داده اند که تصوف خود بخود و بطور مستقل در ممالک اسلامی به وجود آمده است و ارتباط و بستگی به جایی ندارد.

 

 

  • مهرزاد نوشاد