مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

  • ۰
  • ۰

چند روزی است که خواندن کتابی از دانشمند بزرگ استیون هاکینگ را شروع کردم. کتابی جذاب و با ترجمه ای زیبا از آقای مزدا موحد از انتشارات نشر نو.

قبل تر نیز کتاب جهان در پوست گردو از این دانشمند بزرگ را معرفی کرده بودم.

غالب ترین نظریه در مورد آغاز کیهانِ ، مهبانگ است. این نظریات در یک مسئله مهم با هم اختلاف دارند و می توان بر این اساس آنها را به دو دسته تقسیم کرد. اختلاف اساسی این دو دسته زمان است. آیا قبل از مهبانگ زمان وجود داشته است یا نه؟ یک دسته از نظریات زمان را مقوله ای بنیادین و ازلی می دانند. در دسته دیگر نظریات که استیون هاکینگ به آن باور دارد زمان همراه با مهبانگ آغاز شده است و هیچ چیز پیش از مهبانگ ممکن نبوده است. از میان کسانی که مهبانگ را آغاز زمان نمی دانند می توان به Renato Renner مدرس فیزیک نظری در دانشگاه زوریخ و David Sloan مدرس کیهان شناسی در دانشگاه آکسفورد اشاره کرد.

تنها دو نوع موج است که می تواند در کیهان سفر کرده و برای ما اطلاعاتی در مورد پیزهای دوردست بیاورد: امواج الکترومغناطیسی و امواج گرانشی.

بررسی کیهان با تلسکوپ های الکترومغناطیسی با گالیله آغاز شد.

در سپتامبر سال 2015 آشکارسازهای رصدخانه موج گرانشی با تداخل سنج لیزری (LIGO) برای اولین بار امواج گرانشی را آشکار کردند. بررسی های بیشتر نشان دادند که امواج آشکار شده وقتی ایجاد شده بودند که دو سیاه چاله در فاصله 1/3 میلیارد سال نوری از زمین با هم تصادم کرده بودند. این سرآغاز اخترشناسی امواج گرانشی بود.

در تاریخ علم هرگاه نظریه علمی مطلق پنداشته شده، پیشرفت علمی متوقف شده است. شاید بهترین مثال اروپای قرون وسطا باشد که اقبال تمام عیار نظریات علمی ارسطو پیشرفت علم را متوقف کرد.

دانشمندان، شخصیت های مهم تجارت، رهبران سیاسی و عامه اغلب از استیون هاکینگ جویای نظرش در مورد پرسش های بزرگ بودند. هاکینگ آرشیو خصوصی عظیمی از پاسخ های خود نگاه داشته بود. این کتاب برگرفته از این آرشیو خصوصی است.

هاکینگ  بطور خلاصه اشاره ای به گذشته اش می کند:

در دبیرستان از شاگردان متوسط کلاس بودم ولی همکلاسی هایم مرا انیشتین صدا می کردند. شاید چیزی در من دیده بودند.

امتحان نهایی را زیاد خوب ندادم. باید از من مصاحبه گرفته می شد اگر درجه یک می گرفتم اکسفورد می رفتم و اگر درجه دو می گرفتم کمبریج می رفتم. مدرک درجه یک دادند.

سال سوم در اکسفورد متوجه شدم که کم کم دارم دست و پا چلفتی می شم. تشخیص پزشکان ALS بود نوعی بیماری نورون حرکتی که در آن سلول های عصبی مغز و ستون فقرات تحلیل می روند و بیماران به تدریج توانایی بیان خوردن و در نهایت تنفس را از دست می دهند. در ابتدا افسرده شدم ولی وقتی رشد بیماری بعد از مدتی اندکی کند تر شد امیدوارتر شدم. پس از اینکه انتظاراتم به صفر رسید، هر روز جدید مثل جایزه بود. تا وقتی زندگی هست امید هم هست.

در سال 1985 ذات الریه گرفتم. به سرعت من را به بیمارستان رساندند. پزشکان به همسرم جین اشاره کردند که بیماری به مرحله ای رسیده است که دیگر کاری نمی توان کرد و پیشنهاد دادند که دستگاه تنفس را خاموش کنند. اما جین حاضر نشد و من را با آمبولانس هوایی به بیمارستانی در کمبریج برد.

امروزه راه ارتباطم با اطرافیان برنامه ای به نام اکات است که شرکت اینتل نوشته و حرکات لپم از طریق حسگری کوچک روی عینکم آن را کنترل می کند. یک گوش همراه هم دارد که به من امکان دسترسی به اینترنت را می دهد.

می توانم ادعا کنم که مرتبط ترین انسان دنیا هستم!

  • ۰۳/۰۲/۱۱
  • مهرزاد نوشاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی