یک خطای جالب از کتاب هنر شفاف اندیشی از رولف دوبلی
« مثال اول؛ مارک یک مرد لاغر اندام اهل آلمان است که عینک به چشم می زند و دوست دارد کارهای موتزارت را گوش دهد. کدام یک محتمل تر است؟ اینکه مارک
الف) یک راننده کامیون باشد
ب) استاد ادبیات در فرانکفورت
مثال دوم؛ یک مرد جوان را با چاقو می زنند و او به شدت مجروح می شود کدامیک محتمل تر است؟
الف) ضارب یک آمریکایی از طبقه متوسط باشد
ب) ضارب یک مهاجر روسی باشد که به طور غیرقانونی چاقوی مبارزه وارد می کند
بیشتر افراد در هر دو مثال گزینه دوم را محتمل تر می دانند که البته اشتباه است! چرا؟
در آلمان تعداد راننده های کامیون ده هزار برابر استادان ادبیات است. به همین خاطر بسیار محتمل تر است که مارک راننده کامیون باشد.
تعداد آمریکایی های طبقه متوسط میلیون ها برابر روس های وارد کننده چاقو است. به همین خاطر بسیار محتمل تر است که ضارب یک آمریکایی باشد.
پس چه اتفاقی افتاده است؟ آن توضیحات با جزئیات ما را فریب داد که حقایق آماری را نادیده بگیریم. دانشمندان این خطا را غفلت از نرخ پایه می گویند. تقریباً تمام روزنامه نگاران , اقتصاد دانان و سیاستمداران دایماً اسیر این خطا می شوند.
در پزشکی نیز غفلت از نرخ پایه نقش مهمی را ایفا می کند. شعاری که در گوش هر پزشک آینده خوانده می شود: قبل از اینکه سراغ آزمایش بیماری های کمیاب بروی, به دنبال معاینه اختلال های متداول باش, حتی اگر متخصص درمان بیماری های کمیاب باشی.»
- ۹۷/۰۴/۳۱
مثلا من از شما میپرسم یک نفر سر بریده شده کدام میتواند قاتل آن باشد
_ قاتلی که اتفاقا شیوه ی قتلش سر بریدن است و دیشب هم در این شهر بوده
_ مردم کل شهر
کمی بنگری دومی و کیفی بنگری اولی