مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

۲ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اخیراً کتاب « بودیسم و صوفیسم» با عنوان فرعی « بررسی شباهت ها و پیوندهای آیین بودا و تصوف ایرانی» نوشته دکتر عبدالحمید ضیایی از انتشارات هزاره ققنوس خواندم. کتابی بسیار سودمند در زمینه آشنایی با آیین بودایی و همچنین ارتباط متقابل عرفان اسلامی با سایر ادیان و مکاتب. این کتاب برگرفته از رساله دکتری مولف در زمینه عرفان تطبیقی بوده است. در ادامه به قسمت هایی از این کتاب اشاره می کنم:

اصل نیم قدم: طبق این اصل نباید آنچنان آرمانی بیاندیشیم و از جامعه فاصله بگیریم که به آنان به دیده تحقیر بنگریم و نه آنکه خود را در جامعه حل کنیم. کافی است هم قدمی خود را با آنان حفظ کنیم اما همیشه اندکی به اندازه نیم قدم از آنان پیش تر باشیم و این همان چیزی است که بودا از آن به « شیوه پنهان» نام می برد.

به عقیده استاد ملکیان مشهورترین معنی قابل فهم از عرفان عبارت است از : حقیقت نهایی در باب عالم واقع را نه از طربق تجارب متعارف می توان یافت، نه با عقل بلکه به آن فقط به مدد تجربه عرفانی یا شهود عرفانی غیر عقلی می توان راه یافت.

علیرغم وجود تفاوت هایی بین عرفان و تصوف و تلاش عرفان پژوهان جهت تفکیک این دو اصطلاح ولی نگارنده معتقد است مرزبندی جدی و دقیقی بین تصوف و عرفان وجود ندارد. گفته شده که عرفان به جنبه فرهنگی و علمی اهل شهود و کشف اطلاق می شود و تصوف به جنبه اجتماعی آنان. از سوی دیگر در منازعات درون فرقه ای ، تصوف جریانی انحرافی تلقی شده است. نقد مشی و منش صوفیان به قلم عارفان و شاعران نیز مزید بر علت است.

صوفیه به برخی مناسک ( از قبیل خرقه، خانقاه، مرید مرادی، رقص سما، خلوت گزینی و چله نشینی) روی آورده و آن را مستحسنات نامیده است. مخالفان این مناسک را بدعت نامیده اند. عزالدین کاشانی با تقسیم بدعت به مزموم و محمود استحسانات صوفیه را بدعت محمود نامیده است.

به گفته برتلس ایران به مرکزیت خراسان و خراسان به مرکزیت نیشابور مهد تصوف بوده است. برخی از مورخان موسس مکتب تصوف را ابراهیم ادهم و برخی بایزید بسطامی دانسته اند. در ضمن پی ریزی مکتب عرفانی بغداد به رهبری جنید بغدادی بوده است.

قاطبه اهل تصوف فارسی زبان اند و از قرن پنجم به بعد زبان فارسی زبان رایج بسیاری از آثار عرفانی می گردد.

در توضیح تفاوت بین عرفان خراسانی با عرفان ابن عربی بیان دکتر شفیعی کدکنی قابل تامل است: « عرفان نگاه هنری به دین است با این تفاوت که در عرفان خراسان دینی که هم دنیا را دارد و هم آخرت را و در عرفان ابن عربی دینی که فقط عالم غیب را مدنظر دارد و از دنیای مردم به کل غافل است.»

  • مهرزاد نوشاد
  • ۰
  • ۰

اکنون قصد دارم به بخش آخر از کتاب « ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما«  اثر استاد شفیعی کدکنی اشاره کنم که نگاهی اجمالی به ادبیات فارسی داشته است:

در کل ادبیات فارسی را می توان به چند دوره تقسیم کرد:

  • سه قرن اول اسلامی: بر روی هم نخستین نمونه های ادبیات فارسی که به صورت مکتوب باقی مانده است به قرون اولیه اسلامی بر می گردد.
  • دوره سامانی و غزنویان بزرگ: این دوره تا نیمه اول قرن پنجم ه.ق را شامل می شود و شاعرانی چون رودکی، شهید بلخی، فردوسی، کسائی مروزی، منوچهری، فرخی سیستانی و عنصری در این دوره بوده اند. روحیه گویندگان این دوره عموماً شاد است.
  • دوره سلاجقه و خوارزمشاهیان: در این دوره نخستین نمونه های برجسته شعر صوفیانه را در آثار شاعرانی از جمله سنایی غزنوی و عطار می بینیم. شعر عطار بالاترین مرحله شعر عرفانی در این دوره است. از شاعران برجسته دیگر این دوره می توان به ناصرخسرو ( که با گسستن از دربارهای سلاطین شعر خود را در زمینه عقاید دینی و اجتماعی خویش سرود.) ، خیام( که سکه رباعی را برای همیشه به نام خویش کرده است) ، انوری ابیوردی ( که استقلال غزل در این دوره در آثار وی پدید آمد) ، خاقانی شروانی و نظامی گنجوی نام برد. در میان نویسندگان نثر فارسی نیز می توان به ابوالفضل بیهقی و نصراله منشی اشاره کرد. نثر استوار و متین بیهقی در تاریخ مسعودی( تاریخ بیهقی) چنان قوی است که در دوره های بعد نویسنده ای که بتواند همطراز وی باشد نمی توان یافت.
  • دوره ایلخانان مغول: از اواسط قرن هفتم آغاز می شود و تا نیمه اول قرن هشتم ه.ق. ادامه می یابد. دوره آشوب و خونریزی است. شعر عرفانی در این دوره در آثار جلال الدین رومی به اوج می رسد. همچنین سعدی چهره استثنایی دیگر این دوره است. همچنین می توان به امیرخسرو دهلوی در هندوستان اشاره کرد
  • دوره تیموری: در دوره تیموری تا صفویه قلمرو زبان فارسی در هند و آسیای صغیر و سراسر ایران توسعه یافته است. پس از این دوره هیچگاه قلمرو زبان فارسی به این گستردگی نبوده است. در هند دربارها مشوق زبان و ادبیات فارسی هستند. چهره استثنایی این دوره حافظ می باشد. در اواخر این دوره همچنین جامی را داریم. چهره برجسته دیگر این دوره عبید زاکانی است. نبوغ او در عالم طنز و هجوسرایی مقام او را در صفحات تاریخ ادب فارسی بی نظیر کرده است. تا روزگار معاصر نوسینده و شاعری نداریم که در این راه تا این حد از کمال رسیده باشد.
  • دوره صفوی و قسمتی از عهد زندیه: سبک هندی در این دوره در سراسر قلمرو زبان فارسی رواج یافته است. در اوایل این عهد فغانی شیرازی راه و رسم تازه ای نشان می دهد  و شاعران روزگار او و بعد همگی از طرز خاص فغانی پیروی می کنند. در اغلب تذکره ها در شرح حال بسیاری از شاعران می خوانیم که « وی تتبع دیوان فغانی می کند.». اگر از حافظ که چهره ای استثنایی بود بگذریم روی هم رفته شاعران دوره صفوی آثار خواندنی تری نسبت به دوره تیموری عرضه کرده اند. چهره برجسته دیگر این دوره وحشی بافقی است. زبان شعر وی با معاصرانش اندکی متفاوت است.  نوع تازه ای از شعر فارسی که در این دوره باب شد مراثی مذهبی بود و سراینده معروف این گونه شعر محتشم کاشانی می باشد.
  • دوره زندیه و قسمتی از عهد قاجاریه: در میان شاعران این دوره هیچ چهره برجسته ای که جنبه آفرینندگی داشته باشد نداریم. از جمله شاعران این دوره می توان به هاتف اصفهانی، فروغی بسطامی، قاآنی اشاره کرد.
  • دوره مشروطیت: از بزرگان این دوره می توان به ملک الشعرا، پروین اعتصامی، ایرج میرزا نام برد. بهار که در شیوه شاعران قدیم استادی بی مانند و یگانه بود و در کار قصیده سرایی سرآمد همه سرایندگان عصر خویش است و ناقدان ادب او را در شمار چند چکامه سرای درجه اول زبان فارسی در تمام طول تاریخ ادب فارسی به شمار آورده اند. پروین اعتصامی نیز یادآور شاعران قرن پنجم و ششم به ویژه ناصرخسرو می باشد و شعری به تاریخ ادب پارسی ارائه کرد که تا آن روز بی سابقه بود. ایرج میرزا نیز روانی گفتارش در میان گویندگان چند قرن اخیر بی سابقه بوده است.
  • دوره معاصر: دوره ای که از سال 1320 آغاز می شود. در نثر این دوره آثار صادق هدایت از تازگی بسیار برخوردار بوده است. نیما یوشیج نیز در عروض فارسی تجدید نظر می کند و مسیر شعر فارسی را در جریانی قرار می دهد که هر روز بر وسعت و کمال آن افزوده می شود. او قافیه را به عنوان یک زینت و یک عنصر موثر در موسیقی شعر پذیرفته است ولی تکرار پی در پی قافیه ها را در پایان هر شعر لازم نمی داند.
  • مهرزاد نوشاد