مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

مارک تواین:

فرقی میان کسی که کتاب نمی خواند با کسی که نمی تواند بخواند نیست.

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

ارسطو

امروز می پردازم به اندیشه های ارسطو از کتاب دنیای سوفی اثر یوستن گردر و در ادامه از کتاب "ماجراهای جاودان در فلسفه" اثری از "هنری توماس و دانالی توماس".

«یکی از بزرگترین مخالفان نظریه مُثُل افلاطون شاگردی از آکادمی افلاطون یعنی ارسطو (384-322 پیش از میلاد) بود. ارسطو فرزند یک پزشک اهل مقدونیه بود و وقتی افلاطون 61 ساله بود به آکادمی وی راه یافت. اگر بخواهیم به بیانی به تفاوت اندیشه های این دو استاد بزرگ بپردازیم باید بگوییم که افلاطون چنان غرق در نظریه مُثُل شد که از دگرگونی های طبیعت غافل ماند ولی در مقابل ارسطو سخت متوجه این دگرگونی ها بود. به بیانی دیگر افلاطون به جهان محسوسات پشت کرد و ارسطو کاملا برعکس شش دانگ شروع به کنکاش در رفتار حیوانات و گیاهان شد. افلاطون عقل خود را بکار انداخت و ارسطو از حواس خود نیز استفاده کرد.

ارسطو اصطلاحاتی را وضع کرد که حتی امروزه نیز مورد استفاده دانشمندان قرار می گیرد. این ارسطو بود که علوم مختلفی را بنا نمود از جمله علم منطق که به دست ارسطو بنا شد.

افلاطون معتقد بود که مثال ها از تمامی پدیده های طبیعت واقعی ترند, ابتدا اسب مثالی آمد و بعد اسبهای عالم محسوسات، اما ارسطو فکر می کرد که افلاطون موضوع را وارونه گرفته است چونکه معتقد بود که ابتدا اسب جهان محسوسات پدید آمده است و مفهوم اسب مثالی بعد از اینکه ما انسان ها شماری از این اسب ها را مشاهده کردیم, ایجاد شده است.  افلاطون معتقد بود که چیزی در جهان طبیعت نیست مگر اینکه قبلا در عالم مثال وجود داشته باشد. ارسطو معتقد بود که افلاطون با این کار تعداد چیزها را دو برابر می کند.

ارسطو معتقد بود که "جوهر" عنصر سازنده چیزهاست و "صورت" ویژگی های خاص آن چیز. مثلا "صورت" مرغ ویژگی های خاص تیره ماکیان است از جمله قد قد, پر زدن و تخم گذاشتن. وقتی که مرغ مرد "صورت" مرغ دیگر وجود ندارد و آنچه باقی مانده است "جوهر" مرغ است. اسب ها همه یک شکل نیستند ولی نقاط اشتراکی دارند که همانا "صورت" اسب است و آنچه تفاوت بین آنهاست یعنی خصوصیات فردی آنهاست "جوهر" اسب است.

ما معمولا می گوییم که گیاهان رشد می کنند چونکه آب و باران به آنها می رسد ولی ارسطو معتقد بود باران می بارد تا گیاهان رشد کنند و یا میوه می روید تا مردم آنها را بخورند. ارسطو این را علت غایی می خواند.

ارسطو کوشید که نشان دهد هر چیز در طبیعت به دسته ای متعلق است و زیر مجموعه گروهی است. اگر روزی چیزی را یافتیم که نتوانیم آن را متعلق به دسته ای بیابیم و ندانیم که جزو جماد است یا حیوان یا گیاه آنگاه جرات اینکه حتی دست به آن بزنیم را نخواهیم داشت.

ارسطو معتقد بود که باید خدایی باشد تا مبدا حرکت در جهان مادی باشد. وی معتقد بود که باید چیزی باشد که اجرام فلکی را به حرکت در آورد . ارسطو این عامل را "محرک اول" یا "خدا" نامید.

ارسطو هرگونه عدم تعادل را رد می کرد و معتقد بود که فقط با اعتدال و تناسب می توان زندگی خوشی را تجربه کرد. مثلا معتقد بود که باید نه ترسو بود ونه بی باک بلکه باید شجاع بود. باید نه خسیس بود ونه مُسرف بلکه باید سخاوتمند بود. همین طور در خوردن باید اعتدال را رعایت کرد, پرخوری و کم خوری هر دو خطرناک هستند.

در زمینه سیاست، انسان را حیوانی سیاسی می پنداشت و سه نوع کشور داری را مناسب می دانست:

یکی حکومت پادشاهی که در آن فقط یک رییس دولت وجود دارد. این نوع حکومت به شرطی خوب است که به استبداد منجر نشود یعنی فرمانروای یکتا فقط نفع خود را نبیند. نوع دیگر کشورداری, حکومت اشراف است که در آن گروه نسبتا بزرگی در مسند قدرت باشند. آفت این گروه نیز امکان ورود به الیگارشی است یعنی فرمانروایی چند تن. دولت نظامی نمونه ای از الیگارشی است. نوع سوم کشورداری خوب را ارسطو حکومت جامعه می دانست که همان دموکراسی است. عیب این نوع کشورداری نیز امکان سلطه اوباش می باشد.

زنان در اندیشه ارسطو

نظریات ارسطو در باب زنان به هیچ وجه به لطافت نظریات افلاطون نیست. ارسطو زنان را ناکامل می دانست. زن مرد ناتمام است. زن در فرایند تولید مثل نقش منفعلی دارد و در حالی که مرد فعال و بارور است. خصوصیات کودک همه نهان در نطفه مرد است و فقط خصلت های پدر را به ارث می برد. زن خاک است و پذیرای بذر است, حال آنکه مرد بذر افشان است. مرد "صورت" کودک را سبب می شود و زن "جوهر" کودک را.

دید نادرست ارسطو از مرد و زن بیش از حد زیان آور بود. چراکه نظرات غالب در سراسر قرون وسطی ناشی از اندیشه های او بود. میراثی که از ارسطو به کلیسا رسید تصویری از زن بود که هیچ مبنایی در تورات و انجیل نداشت.

نظرات تاسف بار ارسطو در باره زنان علیرغم اینکه از سایر جهات بسیار زیرک بود دو چیز را نشان می دهد: اول اینکه تجربه ای کافی از روابط زنان و مردان نداشت و دوم اینکه نشان می دهد که هرگاه شرایط بگونه ای مهیا شود که مردان یکه تاز عرصه علم و حکمت شوند کارها چقدر می توانند به خطا روند.»

در ادامه به جهت تکمیل تر شدن مبحث, فرازهایی از زندگی ارسطو را از کتاب "ماجراهای جاودان در فلسفه" اثری از "هنری توماس و دانالی توماس" اشاره می کنم:

«پدر ارسطو طبیب دربار آمینتاس پادشاه مقدونیه بود. فیلیپ فرزند پادشاه نیز دوست و همبازی دوران کودکی ارسطو بود.

ارسطو در 18 سالگی وارد آکادمی افلاطون در یونان شد. بعد از به قدرت رسیدن فیلیپ در مقدونیه و بدلیل تهدید شهرهای یونان از جانب فیلیپ, ارسطو ناچار شد یونان را ترک کند چونکه آوازه دوستی قدیمی وی با فیلیپ، مزاحم ادامه اقامت وی در یونان می شد. لذا همانند استادش افلاطون در پی حاکمی بود که علاقمند به فیلسوفان و حکما باشد و آن شخص کسی نبود جز هرمیاس همشاگردی سابقش که اکنون حاکم یکی از شهرهای آسیای صغیر شده بود. هرمیاس به گرمی از ارسطو استقبال کرد و حتی دختر خوانده اش – یا بقولی خواهرش-  را به عقد ارسطو درآورد.

فیلیپ پادشاه مقدونیه فرزندی داشت بنام اسکندر که بسیار سرکش بود. اولمپیاس همسر فیلیپ زنی بسیار فرومایه بود و برای اذیت همسرش ادعا می کرد که اسکندر فرزند فیلیپ نیست بلکه نتیجه همخوابی با یکی از فرزندان خدایان است. در نتیجه این ادعا اسکندر دچار توهم خدایی شده بود و پدر و حتی مادرش را اذیت می کرد. در نتیجه فیلیپ به یاد دوست دوران کودکی اش ارسطو افتاد, چرا که با توجه به خبرهایی که از ارسطو و افکار وی دریافت کرده بود فکر کرد بهتر است که ارسطو تربیت فرزندش اسکندر را به عهده بگیرد. ارسطو پیشنهاد فیلیپ را قبول کرد و شد مربی اسکندر. اسکندر علیرغم اذیت و آذار پدر و مادرش همیشه با ارسطو به احترام رفتار می کرد و اسکندر نیز بارها مجبور می شد که در کشمکش های خانوادگی فیلیپ میانجیگری و داوری کند. بعد از مرگ فیلیپ که گفته می شود با نظر ملکه و اسکندر صورت پذیرفت, اسکندر وارث تاج و تخت شد و بعد از آن بود که ارسطو از خدمت مرخص شد. ارسطو قبل از ترک اسکندر مبلغ قابل توجه ای پول دریافت کرد و این پول کمک حال وی در توسعه تحقیقات علمی گردید»

  • ۹۷/۰۸/۰۴
  • مهرزاد نوشاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی